دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | ppt |
حجم فایل | 80 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
چکیده
افضل الدین خاقانی در سال 520 در شماخی پایتخت شروان چشم به جهان گشود. نام شاعر به احتمال قوی بدلیل و به نقلعده ای از تذکره نویسان و به روایت بعضی (شادی ابادی در مقدمه دیوان خاقانی) عثمان است.
او همچون رودخانه ای پر از احساس به اقیانوس فرهنگ و تمدن ملت خویش پیوسته و آن را برکتی ناتمام بخشیده بود.
این فرزند پر غرور شماخی غلیان احساساتش را از دماوند آتشین به وام گرفته بود و به سان ابرهای سفید گاه می خندد وگاه می گرید. او شاعری بود حساس و موشکاف با روحی سرکش که از حوادث محیط خویش از آنچه دوست می داشت یا نمی داشت سخت متاثر می شد و قلب شاعرانه اش که خود به آبکش تشبیه کرده از این جریانات چین و شکن بر می داشت و در اشعارش منعکس شده است.
اولین اشعاری که در زندان سروده مربوط به سال های 544-533 (یعنی دوره دوم زندگی او) است که با بحران روحی و فکری عمیق و رنج آوری روبه رو بود.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 80 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
شاعران با انواع گوناگون ادبی، به بیان حالات درونی نهفته در وجودشان می پردازند و شعر را وسیله ای می دانند که مهم ترین وظیفه آن ، ترنم بهترین احساسات انسانی است. از دیدگاه انواع ادبی، حبسیه شعری است که شاعر اندوه و رنج خود را در زندان توصیف می کند.(انواع ادبی- شمسیا ص236) بیشترین حبسیه ها در دیوان مسعود است که مدت 18 سال را در زندان بوده و بعد از او شاعرانی نیز در زندان بودند که حبسیه سروده اند از جمله خاقانی شروانی. طبع حساس خاقانی و حوادثی که برای او پیش آمده روح او را رنجور ساخته و او را واداشته تا برای اثبات خود به چندین شیوه توسل جوید: 1. خود بزرگ بینی 2. خود بزرگ نمایی 3. شکوه و شکایت 4. نارضایتی از همه و همه چیز که نوعی مکانیزم دفاعی در برابر تجاوزهای فردی و اجتماعی و ترسیم روحی و روانی خود است. با این حال نه از اندیشه های خود دست برداشت و نه از در سازش با زمانه برآمد ، بلکه برعکس، بر تارک زمانه سوار گشت. تردیدی نیست که خاقانی ،قبل از سرودن تحفة العراقین به دستور منوچهر به زندان افتاد. استاد فروزانفر هم احتمال می دهد دوباره زندانی شده باشد و وضع روحی شاعر در هر دو مورد زندان مشابه بوده است. برای درک اینکه خاقانی در آن روزها چه احساسی داشته و چه می اندیشیده بررسی اشعار مربوط به زندان او ضروری است.
این حبستار در صدد بیان احساسی که در مضامین خاقانی طول کرده ، بدون شکم شاهده افتابی که 8 قرن پیش غروب کرده امکان پذیر است. اما با این وجود می توان برای درک او از آثارش مدد گرفت. خاقانی برای نمونه در قصیده معروف ترسانیه خود هنگامی که زندانی شده بود احساس بی نیازی می کند و علاوه بر آن تفاخر هم می کند و نسبت به زورمندان بی اعتناست. جز این قصیده شعرهای دیگری نیز دارد که گویی احساس و شخصیت اوست و اینکه غم و اندوه در تمام عمر همدم او بوده خود می گوید: ”ماما ناف او را به نام غم بریده است“ کلید واژه ها : 1. بیان احساس 2. عاطفه 3. حبسیه 4. خاقانی
افضل الدین خاقانی در سال 520 در شماخی پایتخت شروان چشم به جهان گشود. نام شاعر به احتمال قوی بدلیل و به نقلعده ای از تذکره نویسان و به روایت بعضی (شادی ابادی در مقدمه دیوان خاقانی) عثمان است.
او همچون رودخانه ای پر از احساس به اقیانوس فرهنگ و تمدن ملت خویش پیوسته و آن را برکتی ناتمام بخشیده بود.
این فرزند پر غرور شماخی غلیان احساساتش را از دماوند آتشین به وام گرفته بود و به سان ابرهای سفید گاه می خندد وگاه می گرید. او شاعری بود حساس و موشکاف با روحی سرکش که از حوادث محیط خویش از آنچه دوست می داشت یا نمی داشت سخت متاثر می شد و قلب شاعرانه اش که خود به آبکش تشبیه کرده از این جریانات چین و شکن بر می داشت و در اشعارش منعکس شده است.
اولین اشعاری که در زندان سروده مربوط به سال های 544-533 (یعنی دوره دوم زندگی او) است که با بحران روحی و فکری عمیق و رنج آوری روبه رو بود.
خاقانی در دشوار ترین روزهای زندگی خودیعنی هنگامی که زمانه خط بطلان بر آمالش می کشید، با تمام وجود در اندیشه صداقت راستی احسان و نیکی در برابر بدی را مراعات می کند: من که خاقانیم هیچ بدی بدنخواهم که اوست یزدانم در این زمان خاقانی اومانیزم (عقاید انسان دوستانه) اش را بر افکار اجتماعی و فلسفی والایی از این دست بنا نهاده بود. اشعار مربوط به زندان او به دو بخش تقسیم می شود: 1. اشعاری که در زندان سروده 2. اشعاری که بعد از زندان درباره آن حادثه به تعلم آورده نوع اول این اشعار در اینجا مورد بررسی قرار خواهیم داد تا بازتاب احساس در آنها دریابیم.
در رابطه با موضوع مورد تحقیق عنوانی همانند یافت شده است اما در مقاله هایی با عناوین : ”بررسی برخی عناصر مشترک حبسیه در شعر مسعد و خاقانی“
به طور مقایسه ای به بررسی حبسیات خاقانی و مسعود سعد و نگرش آنها پرداخته اند اما در این تحقیق اساس بربررسی احساس خاقانی در تنهایی زندان است.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 8 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 9 |
*تحقیق در مورد گنجوی و دیگران شاعران *
گنجوی
حکیم جمال الدین ابو محمد الیاس بن یوسف بن زکی بن موید نظامی گنجوی از استادان بزرگ وازارکان شعر فارسی است . مولد او گنجه و تاریخ ولادت وی معلوم نیست امابا دقت در بعضی از اشعار او می توان آن را حدود سال 530 یا اندکی بعد از آن دانست و در سال 614 هجری فوت کرده است وی در خمسه گرانقدر خود مرثیه های بسیاری سروده است از جمله در سوگ دارا و در مرگ خسرو و شیرین و در وفات لیلی و جز آنها ... علاوه بر آنها چون در میان شاعران معاصر خود تنها با خاقانی ارتباط داشته است ، بعد از فوت آن استاد در سال 595در مرثیت او گفت :
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی
30- عطار:
فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکرابراهیم بن اسحق (و به قولی مصطفی بن شعبان)عطار
کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران درقرن ششم و آغاز قرن هفتم است کنیه او را ابوطالب نیزنوشته اند ولادتش به سال 537 در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است و در سال 627 فوت کرده و یا به دست یکی از کفار مغول به قتل رسیده است مقبره او در قرب شهر نیشابورباقیست وی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است . از وی مرثیه ای در مرگ عزیزان باقی مانده است :
ندارد درد ما درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا
درین حیرت فلکها نیزدیریست که میگردند سرگردان دریغا
رهی بس دورمی بینم درین راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا
چونه جانان بخواهدماند نه جان زجان دردا و از جانان دریغا
. . .
چو دوران جوانی رفت بر باد بسی گفتم درین دوران دریغا
نشد معلوم من جز آخر عمر که کردم عمرخودتاوان دریغا
مرا گر عمر بایستی خریدن تلف کی کردمی زین سال دریغا
31 – کمال الدین اسماعیل :
خلاق المعانی کمال الدین اسماعیل بن جمال الدین محمد بن عبد الرزاق اصفهانی آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در اوان حمله مغول تمامی دوره وحشتناک آن حمله را درک نموده است و به چشم خویش قتل عام مغول را به سال 633 در اصفهان دید و دو سال بعد خود نیز به دست مغولی به قتل رسید. وی در قتل عام مغول به سال 633 درسوگ وطن چنین میگوید:
کس نیست که تا بروطن خود گرید بر حال تباه مردم بد گرید
دی برسر مرده ای دو صد شیون بود امروز یکی نیست که برصد گرید
وی قصیده ای بلند در مرگ فرزندش که در سفر از دنیا رفته است دارد که قسمتی از آن ذکر میگردد :
همرهان نازنینم از سفر بازآمدند بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند
ارمغان حنظل آوردند و صبر از بهرما گرچه خود با تنگهایی ارشکر باز آمدند
و چند مرثیه ای دیگر که ازذکر آن خودداری میگردد .