دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 26 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
رهبری , مبین قانون
برای اینکه یک اجتماع , همیشه در حال فعالیت و حرکت باشد و امت سعادتمند شود, قوانین کامل و جامعی لازم است تا ارزشها و کرامتها و فضیلتهای انسان را حفظ کرده , عوامل ضد پیشرفت را از بین برده و جامعه را به سوی سعادت و رستگاری هدایت کند.این قانون باید از طرف قانونگذاری باشد که عقل کل بوده و عملش به همه نیازها احاطه دارد و قادر است جامعه را در مسیر تکامل به حرکت در آورد , چرا که خود کمال مطلق است و به همه چیز , دانایی دارد و چنین قانونگذاری همان خدای یکتاست که جهان را آفریده است پس قانون و برنامه تکامل انسان , باید از سوی او باشد تا در قلب و جان مردم , نفوذ کند برای اینکه هواهای نفسانی هیچ کس بر قانون اثر نگذارد و کسی هنگام توضیح قانون , به نفع خود یا ضرر دیگری , مطالبی را کم یا اضافه نکند و برای حفظ شدن اصل و حقیقت قانون , همچنین بیان کردن و عمل کردن به آن , احتیاجی به کسی است که قانون را برای مردم توضیح دهد و آن را به اجرا در آورد . این مسئولیت سنگین و حساس باید بر دوش کسی باشد که از طرف خدا انتخاب و تعیین شده است , چنین شخصی که پیامبر (ص) نامیده می شود به وسیله وحی و قانون , پیام خدا را به مردم می رساند و آنرا تفسیر و اجرا می کند.
بعد از پیامبر نیز برای اینکه زحمتهای او هدر نرود و راهش باقی بماند , باید ادامه این کار به عهده کسی باشد که از طرف خدا انتخاب شده و به وسیله پیامبر به مردم معرفی شود.
چنین کسی باید خصوصیات پیامبر را دارا باشد , این خصوصیات عبارتند از :
1-عصمت داشته باشد؛یعنی در تمام دوران خود هرگز مرتکب گناه نشده باشد . در بیان احکام و حقایق دین و جداب دادن به سئوالهای مذهبی مردم و توضیح مسائل پیچیده مذهبی , دچار خطا و اشتباه نشود.
2-دانایی و آگاهی او نسبت به دین و مذهب , از همه بیشتر باشد و هیچ مسئله ای برای او ناآشنا نباشد.
3-نیکوکارترین,عادلترین,پرهیزگارترین و پاکترین افراد جامعه باشد.
آغاز حکومت علی علیه السلام
از اصبغ بن نباته نقل شده است که وی گفت:
هنگامی که حضرت علی (ع)در کرسی خلافت ظاهری جلوس فرمودند و مردم با ایشان بیعت کردند در حالی که عمامه پیامبر بر سرش , و رداء آن حضرت بر دوش و نعلین های پیامبر را پوشیده و شمشیر رسول خدا را حمایل نموده بود , به مسجد آمد و بالای منبر نشست سپس فرمود :ای مردم سئوال کنید از من قبل از اینکه مرا از دست بدهید همانا پیش من علم اولین و آخرین است.
به خدا قسم اگر جایگاهی برای من قرار دهید که در آن بنشینم به اهل تورات با آنچه در توراتشان آمده است قضاوت می کنم تا جائیکه خود تورات به زبان آید و مرا تصدیق نماید و به آنها بگوید علی بر شما قضاوت کرد .درست مطابق آنچه در من موجود است و خدا برای شما در من نازل فرموده است. و به خدا قسم به اهل انجیل حکم می کنم به آنچه در انجیل است بطوریکه به زبان آید و بگوید درست به آنچه که خداوند نازل فرموده بر شما در من ,علی بر شما اساس آن بر شما قضاوت فرمود.
و حکم می کنم به اهل قران درست به آنچه خداوند نازل فرموده برای مردم که اگر قران هم به سخن آمد تصدیق می کند که من درست طبق امر خدا در قران حکم می کنم.
شما که شب وروز قران تلاوت می کنید آیا در میان شما کسی است که همه آنچه را که خداوند در قران نازل فرموده است بداند.
اگر نبود یک آیه در قران من به شما خبر می دادم به آنچه در گذشته اتفاق افتاده و به آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد و آنچه الان در عالم کون وجود دارد , آن آیه این است :
(خداوند آنچه را که بخواهد محو می کند و آنچه را که بخواهد ایجاد می کند و در پیش خداوند است ام الکتاب )
سپس فرمود: سئوال کنید از من قبل از اینکه من از دست شما بروم به خدا سوگند اگر تک تک آیه های قران از من سئوال کنید جواب می دهم که آیا در روز نازل شده یا درشب ,درمکه نازل شده یا در مدینه ,در سفر نازل شده یا در حضر,ناسخش کدام است ومنسوخش کدام, محکمش کدام است ومتشابه اش کدام ,همچنان فرمود تا اینکه مردی به نام ذعلب قیام کرد ,عرض کرد یا علی از تو سئوال می کنم که نتوانی جواب دهی آن گاه پرسید یا علی,آیا خدا را دیده ای؟
فرمود ای ذعلب بدان:من خدای را که نبینم بندگی نمی کنم عرض کرد:پس آنرا برای ما توصیف کن ,حضرت فرمود:وای بر تو خدا را با چشم سر نمی توان دید بلکه او را با چشم بصیرت و قلب می توان یافت.حضرت در خصوص عظمت پروردگار ,مطالبی ایراد فرمود تا او ساکت وحیران ماند, باز هم فرمود :از من سئوال کنید قبل از اینکه مرا از دست بدهید.
پس مردی از آخر مسجد در حالی که به عصایش تکیه داده بود بلند شد,در حالیکه که با پای خود به مردم تنه کی زد ,آمد تا اینکه رسید ,پس عرض کرد:یا علی مرا به عملی راهنمایی فرما که چون انجام دهم مر از آتش جهنم نجات دهد؟ حضرت فرمود :گوش کن ای مرد ,فکر کن و یقین بدان که که دنیا به سه چیز استوار است .
-دانشمند سخنوری که به علمش عمل کند.
-ثروتمندی که به مالش بخل نورزد.
-و فقیری که دارای صبر و تحمل باشد.
اگر عالم به علمش عمل نکند و ثروتمند بخل ورزد و فقیر صبر نداشته باشد آن هنگان زمان سختی و عذاب است ,حضربت توضیحات دیگر در روشنگری مسائل داد تا اینکه باز فرمود:
سئوال کنید از من قبل از اینکه مرا از دست بدهید,دیگر کسی بلند نشد و سئوالی نکرد,آنگاه حمد وثنای الهی بجا آورد و به پیامبر درود فرستاد ,سپس به امام حسن(ع) فرمود :بلند شو و بالای منبر برو وسخنی بگو تا بعد از من قریش حق تو را انکار نکنند و نگویند حسن بن علی نمی تواند به خوبی کارها را انجام دهد وچیزی نمی داند.امام حسن عرض کرد ((پدر جان چگونه بالای منبر بروم و سخن بگویم در حالیکه شما در میان آن جمعیت نشسته ای, می بینی و گوش می کنی)).
حضرت فرمود پدر و مادرم به قربان تو فرزندم,من خودم را طوری پنهان می کنم که من بشنوم و ببینم وتو مرا نبینی ,پس امام حسن بالای منبر رفت و حمد وثنار الهی بجا آورد و به پیامبر خدا درود فرستاد ,سپس فرمود:ای مردم از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت :من شهر علم هستم وعلی دروازه آن شهر است .آیا ورود به شهر جز از طریق دروازه اش امکان پذیر است؟ یعنی ((راه پیوستن به به پیامبر (ص) فقط باید از دوستی علی (ع) شروع شود و بدون محبت علی (ع) دوستی پیامبر تحقق پیدا نمی کند)). این کلام را فرمود و از منبر پائین آمد ,علی (ع) از جا برخاست و او را گرفت و به آغوش کشید ,سپس به امام حسین فرمود:حسین جان برو بالای منبر برو وسخنی بگو تا قریش بعد از من حق تو را ندیده نگیرند و نگویند همانا حسین بن علی چیزی نمی داند ولی سخن تو در ادامه سخن برادرت باشد,سپس امام حسین بالای منبر رفت و حمد وثنای الهی بجا آورد و به پیامبر درود فرستاد وسپس فرمود : ای مردم از جدم رسول خدا (ص) شنیدم در حالی که می فرمود همانه او (علی (ع) )شهر هدایت است هر کس داخل آن شهر شود نجات پیدا می کند و هر کس تخلف از علی نابود می گردد. سپس امیر المومنین امام حسین را به طرف خود کشید و در آغوش گرفت و به سینه اش چسبانید و بوسید و آنگه فرمود :ای مردم گواه باشید این دو فرزندان پیامبر خدا هستند و امانت های آن بزرگوار است که به من سپرده شده اند و من آنها را به شما می سپارم ولی مردم فردای قیامت پیامبر خدا از این دو از شما سئوال خواهد کرد که چگونه با امانتهای او رفتار کردید.
فایل ورد 36 ص