دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | |
حجم فایل | 673 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
فایل بصورت pdf می باشد.
مولوی
شرح زندگی
جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری در شهر بلخ دیده به جهان گشود،ایشان اجدادش همه اهل خراسان بوده اند. پدرش نیز محمد نام داشته سلطان العلماءخوانده می شد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور، پدرش مردی سخنور بوده، مردم بلخعلاقه فراوانی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس درمحمد خوارزمشاه گردیده است. که در نتیجه آن، مهاجرت بهاءالدین ولد به قونیه گردید.اما از بدشناسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربارخوارزمشاه بود قرار گرفت .القاب ویبا لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارسزبانان شهرت یافته است .مسافرتهای ویجلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهینمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارفو شاعر شتافت .ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش 6 سالکی یا13 سالگی به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامتگزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد درآسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینهبازگشت .
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 779 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 150 |
فهرست مطالب
چکیده..........
مقدمه.........
بخش اول(نیایش و ستایش).......
نیایش، ستایش و مترادفات آنها
اقسام نیایش
دین
بخش دوم(دین اسلام ونیایش).........
بخش سوم......... نیایش در شعر شاعران سبک عراقی
طریقه شعر خراسانی و عراقی
پیشینه نیایش های منظوم فارسی
نوع ادبی مناجات
نماز و نیایش در اشعار شاعران
انواع درخواست ها
بخش چهارم.........
فهرست منابع
چکیده
نیایش یکی از روحانی ترین لحظات زندگی هر مؤمن است. در همه ادیان آسمانی متناسب با تلقی و درک مؤمنان از دین شیوه ها و شکل هایی برای راز و نیاز با معبود فراهم شده است. شاعران هم به عنوان دارندگان روحهای لطیف و حساس در لابلای اشعار خود مناجات هایی نغز و دلنشین گنجانده اند که از لطیف ترین فرازهای آثارشان است. در این پایان نامه مناجات در شعرهای پنج تن از شاعران برتر سبک عراقی مورد بررسی قرار گرفته است. علت انتخاب سبک عراقی به دلیل لطافت و جنبه های غنایی بالای شعر این دوره است. در بین شاعران متعدد سبک عراقی نظامی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ به اذعان غالب منتقدان مقامی والاتر و بالاتر از دیگران دارند.
این پایان نامه در چهار بخش تنظیم شده است. در بخش اول کلیاتی درباره نیایش و معنای لغوی واصطلاحی آن و معادل و مترادف های دیگر آن بیان شده است. در بخش دوم سعی کرده ایم انواع یا شیوه های مناجات را در ادیان آسمانی بزرگ بررسی و تا حدودی مقایسه نماییم و بعد به مهم ترین شیوه های مناجات در دین اسلام بپردازیم. بخش سوم به نوع ادبی مناجات در ادبیات فارسی دری به طور کلی و در شعر سبک عراقی به طور جزئی پرداخته ایم. شیوه ها و محتواهای عمده مناجات ها در این نوع تقسیم بندی شده و اشکال آن استخراج شده است. بخش چهارم به بررسی جزئی و موشکافانه انواع نیایش در شعر شاعران این دوره اختصاص یافته است. شاعران برگزیده به ترتیب تاریخی هر کدام یک قسمت را به خود اختصاص داده اند. نخستین شاعر نظامی است که نیایش هایش بیشتر جنبه زاهدانه دارد و در مخزن الاسرار بیشتر از مثنوی های دیگر خود مناجات کرده است. در مثنوی های دیگر نیایش ها بیشتر در آغاز یا پایان مثنوی هاست. عطار اولین شاعر عارف این مجموعه است و مناجاتهایش ویژگی عارفانه دارد. مناجات های عطار در لابلای مثنوی هایش پراکنده است و گاه از زبان شاعر و گاه از زبان شخصیت های داستان هایش نقل شده اند. بی پروایی و جسارت و صمیمیتی که در این مناجات ها وجود دارد به آنها عمق خاصی بخشیده است. مولوی بدون تردید بهترین و نغزترین مناجاتهای ادبیات فارسی را در مثنوی و غزلیات خود آورده است. نگاه برخاسته از وحدت وجود او باعث می شود که در جاهایی که حتی با شمس یا دیگر مظاهر حق هم راز و نیاز می کند، رنگ اسمانی و منزهی به نیایش هایش می دهد. مناجات های مثنوی بسیار زیاد و عمیق هستند و انواع لایه های گفتگوی صمیمانه و خالصانه را با معبود شامل می شوند. سعدی بیشتر با نگاه زاهدانه نیایش می کند گرچه در جاهایی رنگ عارفانه به آن می زند. نیایش هایش سعدی در بوستان در ابتدا و انتهای کتاب بیشتر است، سعدی چند قصیده کامل را نیز به مناجات اختصاص داده است. مناجات های حافظ در بین این شاعران از همه کمتر است و شاید آن هم به دلیل کاربرد خاص غزل در شعر حافظ باشد و نگاه انتقادی تندی که به شرایط جامعه خود دارد. نیایش های حافظ بیشتر پراکنده و به صورت تک بیت هایی درخشان در لابلای غزل هاست.
کلمات کلیدی: نیایش- مناجات- شعر فارسی- سبک عراقی- راز و نیاز- سعدی- مولوی- عطار- نظامی- حافظ. غزل- مثنوی- عرفان.
مقدمه
سپاس وستایش ویژه ذات اقدسی است که انسان را آفرید تا او را پرستش کنند. سلام و درود بر خاتم پیامبرانش که بنده خاص اوست، وبراوصیای گرامی آن حضرت که همه شان بندگان شایسته او بوده ومی باشند بالاخص بر خاتم آنان که همچون مهر فروزان در پس ابر غیبت به شیفتگان خود نور امید می افشاند.
شاعران و نویسندگان پارسی زبان با بهره گیری از سخن پیامبر که فرمود "هر کاری با نام خدا آغاز نشود ابتر است" از دیر باز ،سروده ها و نوشته های خود رابا نام پروردگار جهان آغاز کرده اند وبزرگی و بخشندگی وی را ستوده و سر نیاز بر آستان او نهاده اند. بر پایه این شیوه پسندیده بهترین سرآغاز هر نوشته یا شعر فصلی است در نیایش خداوند وهیچ گنجی از گنج های حکمت ومعرفت گشوده نمی شوندمگر آن که وصف یگانگی آفریدگار هستی ،کلید آن باشد.
از آن جا که تحمیدیه ها در آغاز هر اثر ادبی بخش مختصری از متون ادبی را تشکیل می دهد وبا عنایت به با ارزش بودن آنها از نظر محتوا وکیفیت ،بر آن شدم تا در گشتی کوتاه در گل گشت دل گشای آثار تعدادی از پارسی سرایان نامور سبک عراقی ،دامنی از گلهای رنگین بچینم - گر چه از شمیم دلاویز آن دا منم از دست رفت- وبا مطالعه نیایش های شاعران وعرفا در لابلای متون آنها مرغ جانم به سوی افق مشرق به پرواز در آمد وبا مرکب عشق برای گذاشتن از وادی های دشوارقدم در راه طلب نهاده در آسمان توحید بال وپری زدم تا شاید نصیبی برم واز آن جا که گام نهادن در کوچه پس کوچه های اندیشه های عرفا وخوشه چینی از کلام آنها جسارتی غظیم می طلبید که در خور توان نگارنده نبود، اما شوق وافر به تحقیق در زمینه وموضوع رساله ، زمام اختیار ازکفش ربود و همچو حافظ طائر فکرش به دام اشتیاق افتاد که عنایت حق شامل حالش شد واو را در این راه رهنمون ساخت.
این وجیزه خوشه چینی از خرمن اندیشمندان ودل سوختگانی است که عمری را در این راه گام نهاده اند، قلم فرسایی در مورد این موضوع از ناقصی چون این حقیرکاری بس دشوار بود ولی از آنجا که سرمایه بازار عرفان عشق به ذات بی نشان است ،هیچ دستی از این بازار،دستار تهی باز نمی گردد، این حقیر قلم به دست گرفته به پژوهش و تحقیق پیرامون نیایش معبود پرداختم. ابتدا درباره نیایش وستایش ونیاز آدمی به دین و پرستش موجودی روحانی پرداخته شد و پس ازآن به پژوهش ونیایش ها و مناجات های شاعران نامور سبک عراقی پرداخته شد همواره تلاش شد تا مباحث همراه با مأخذ باشد، همواره کوشش شده تا مآخذ و مراجع مهم تر ارائه شود و از مآخذ درجه دوم و کم اهمیت تر چشم پوشی شود.
در پایان از شاعر خوش قریحه و مضمون یاب سبک هندی غنی کشمیری مدد می گیرم:
گر سخن اعجاز باشد بی بلند و پست نیست در ید بیضا همه انگشت ها یک دست نیست.
بخش اول
نیایش و ستایش
فصل اول
نیایش، ستایش و مترادفات آن ها
در همه ادیان و مذاهب در کنار وظایف فردی و اجتماعی که برای پیروان وضع شده، لحظات و زمان هایی هم برای ارتباط خالصانه و نزدیک با خالق در نظر گرفته شده است تا مؤمن در این لحظات بتواند پنهان ترین رازهای خود را با نزدیک ترین منبع آفرینش خود در میان بگذارد. این لحظات تنهایی را در فرهنگ دینی به اسامی گوناگونی نامیده اند. اسامی چون : نیایش، دعا، مناجات، حمد، ثنا، ذکر، تسبیح و ... در ادبیات فارسی این واژگان ریشه عربی یا ایرانی دارند و در عین این که تفاوت های اندکی با یک دیگر دارند؛ همه به یک مفهوم و دلالت واحد اشاره دارند و آن عبارت است از خلوت کردن و درد دل گفتن با خالق یگانه که سرچشمه همه فیض ها و لطف هاست.
برای شروع بحث و به منظور روشن شدن دامنه بحث در ابتدا ضروری می نماید تا به تعاریف و مفاهیم واژه نیایش و مترادفات آن در زبان فارسی بپردازیم.
نیایش:
در برهان قاطع ذیل کلمه نیایش آمده است:
«نیایش به معنی آفرین و تحسین و دعایی است که از روی تضرع باشد »[i]. این کلمه در زبان پهلوی nyayishn (پرستیدن) و در زبان ایرانی باستان nighayishn و در سانسکریت nyayati (آواز خواندن ) بوده است. نیاییدن مصدری بوده که در فارسی میانه به کار رفته و به معنی با مویه و نرم نرم سخن گفتن است. این نوع سخن گفتن مخصوص اعمال عبادی به خصوص راز و نیازهایی بوده که در هنگام نیاز و برای برآوردن حاجت به درگاه خداوند انجام می شده است. لحن این نوع راز و نیازها نرم و ملایم بوده و در فرهنگ ایرانی معمولاً در نیمه های شب یا صبح گاه و پس از انجام طهارت صورت می گرفته است. شخصیت های شاهنامه وقتی که در تنگنایی گرفتار می شوند طهارت کرده، سپس پیشانی بر زمین می نهند و با تضرع و گریه و زاری از خدا می خواهند تا گره از کارشان بگشاید. این نوع نیایش معمولاً در خلوت و دور از چشم دیگران صورت می گیرد.*
دکتر الکسیس کارل می گوید:
« نیایش پرواز روح آدمی است به طرف آن کانون روحانی عظیم و مرموز کائنات.»[ii].
محمدتقی جعفری درباره نیایش معتقد است:
آن حالت روحی که میان انسان و معبودش رابطه انس ایجاد نموده و کشش برقرار می سازد ، نیایش نامیده می شود.[iii]
حمد:
در زبان فارسی کلمه ای نداریم که ترجمان دقیق کلمه «حمد» باشد. دو کلمه مدح و شکر عربی در زبان فارسی معادل دارند که معمولاً از این معادل ها برای کلمه حمد استفاده می شود. مدح را می توان ستایش و شکر ار می توان سپاس ترجمه کرد. با این حال هیچ کدام به تنهایی رساننده معنای حمد نیستند.[iv]
مدح به معنای ستایش است؛ ستایش از احساس های مخصوص انسانی است. این احساس در حیوان وجود ندارد. انسان در مقابل کمال و جلال ، زیبایی های طبیعت و عظمت خداوندی زبان به ستایش می گشاید. حیوان نه قدرت درک آنها را دارد و نه می تواند ستایشگر این اوصاف باشد. البته گاهی عمل ستایش در انسان به صورت پستی ظاهر می شود که آن را چاپلوسی می گویندو از صفات رذیله به حساب آید. چاپلوسی در موردی که انسان امر بی حقیقتی را ستایش می کند. و چه زشت و ناپسند است که انسان قدرت ستایشگری خود را که باید کمال و جمال و عظمت و زیبایی های واقعی را ستایش کند، از روی طمع در پای موجودی صرف کند که هیچ ارزش ستایش ندارد.[v] قدرت ستایش گری برای آن است که انسان آن احساس عالی را ؛ یعنی تمجید و تکریم را؛ ارضا و اشباع نماید؛ نه این که در خدمت حس طمع که نوعی پستی است قرار دهد. [vi]
در ستایش های واقعی هیچ گونه طمعی در کار نیست، زیرا ستایش امری فطری و طبیعی است و انسان در مقابل زیبایی ها ناخوداگاه زبان به ستایش می گشاید. انسان وقتی در مقابل زیبایی ها و عظمت ها قرار می گیرد، خاضع می شود و خضوع خود را به صورت ستایش اظهار می کند و آن پدیده ی زیبا را تحسین می کند بدون آن که سودی از آن تحسین ببرد و این معنی کلمه ی مدح است.
ستایش:
اسم مصدر است از ستاییدن و ستودن. در پهلوی «ستایشن » بوده است. در معنای دعا، ثنا، شکر نعمت، مدح و نیکویی گفتن، ستودن و آفرین. مقابل نکوهش.
ستایش کردن به معنی شکر نعمت خدا را به جا آوردن و او را مدح نمودن، پرستیدن، در معنی عبادت کردن، خم شدن به رسم تعظیم و نماز بردن و... نیز معنی شده است. ستایش از نظر زمانی معمولاً در جایگاه دوم قرار می گیرد؛ یعنی در ابتدا نعمتی داده می شود و ستایش کننده پس از دریافت آن نعمت اقدام به ستایش می کند. یا در مقابل زیبایی یا عظمتی قرار می گیرد و مجذوب آن شده خواسته یا ناخواسته زبان به ستایش می گشاید.
دعا:
در لغت به معنی طلب فعل است[vii] و در اصطلاح، طلب کردن چیزی از خداوند و یاری خواستن از اوست.[viii] همچنین در تعریف دعا آورده اند که ندا کردن خداوند است با گریه و زاری برای آن که از دعا کننده دفع عذاب کند یا مطلوبش را برآورده سازد. در اصطلاح علمای بلاغت: «دعا یعنی طلب کردن دانی از عالی با تضرع و خشوع.»[ix] از نظر ابن عربی دعا به ضم دال، در لغت به معنای خواندن کسی ، حاجت خواستن، مدح و ثنا و نیایش و امثال آن آمده است و در عرف علما کلام انشایی است که دال بر طلب باشد با خضوع و آن را سؤال نیز نامند. ابن عربی در اعتبار و اهمیت دعا از حدیث پیامبر بهره می گیرد: الدعا مخ العباده؛ دعا مغز عبادت است، زیرا با مغز، اعضای دیگر بدن قوت می گیرند.[x] لغت دعا جایگاه خاصی در بین مسلمانان ، بلکه جهانیان دارد و 212 بار در قران کریم آمده است. به همین جهت، دعا، تبتل، ابتهال، تضرع، مطلق خواندن و صدا کردن، ندا، صدا، آواز، درخواست، طلب حاجت، مناجات، قنوت، ندبه، ذکر، سجده، رکوع، سجود، تسبیح، مسئلت، التماس، حمد، ثناو... از معانی غنی دعا و نیایش بر می آید که درفارسی ما آن را خواندن، نیایش، کرنش، زاری، راز و نیاز، ارتباط قلبی با خدا، ... می نامیم.[xi] اما حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگزاری خالص. می توان گفت ترکیب مدح و سپاسگزاری حمد است؛ یعنی مقامی که هم لایق ستایش است و هم لایق سپاسگزاری. ستایش به خاطر عظمت و جلال و حسن و کمال و سپاسگزاری به دلیل نیکی ها و احسان و نعمت های فراوانی که به ما بخشیده است.
به نظر مطهری بعید نیست که در معنی حمد مفهوم دیگری نیز چون پرستش دخالت داشته باشد. پس در مفهوم حمد سه عنصر در آن واحد دخالت دارند: ستایش؛ سپاس؛ پرستش. وقتی می گوییم الحمدلله حمد مخصوص خداوند است. تنها سپاسگزاری نکرده ایم بلکه مفهوم ستایش و پرستش هم در آن گنجانده شده است. خداوند را به دلیل این که یگانه ذات شایسته پرستش است ستایش و سپاس و پرستش می کنیم.[xii]
مناجات:
مناجات مصدر عربی از باب مفاعله و ریشه آن کلمه نجو (نجا ) است . ابوهلال عسگری می گوید: «نجوا سخنی پنهانی است که با دوستت در میان می گذاری و گویی آن سخن را چنان بالا می بری که غیر از او کسی را بر آن دسترسی نیست و این بدان دلیل است که معنی اصل کلمه، رفعت و بلندی است و از همین ریشه است نجوه به معنی سرزمین بلند.»
راغب اصفهانی در معنی مناجات آورده است:« مناجات کردن با کسی، همان به راز سخن گفتن است و در اصل سخن گفتن با کسی در سرزمین بلند و دور از چشم دیگران است» در متون ادب فارسی از میان واژگانی که هم معنی نیایش آورده اند، مناجات بیشتر از لغات دیگر به این تعریف نزدیک است. می توان مناجات را در اصطلاح خاص دینی چنین تعریف کرد:
مناجات راز و نیاز گفتن بنده به درگاه خداوند است که معمولاً در خلوت از روی صفای قلب و رقت احساس، به منظور استغفار و جلب یاری و ترحم وی انجام می گیرد.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 778 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 310 |
فهرست مطالب
چکیده..........
مقدمه.........
بخش اول(نیایش و ستایش).......
نیایش، ستایش و مترادفات آنها
اقسام نیایش
دین
بخش دوم(دین اسلام ونیایش).........
بخش سوم......... نیایش در شعر شاعران سبک عراقی
طریقه شعر خراسانی و عراقی
پیشینه نیایش های منظوم فارسی
نوع ادبی مناجات
نماز و نیایش در اشعار شاعران
انواع درخواست ها
بخش چهارم.........
فهرست منابع
چکیده
نیایش یکی از روحانی ترین لحظات زندگی هر مؤمن است. در همه ادیان آسمانی متناسب با تلقی و درک مؤمنان از دین شیوه ها و شکل هایی برای راز و نیاز با معبود فراهم شده است. شاعران هم به عنوان دارندگان روحهای لطیف و حساس در لابلای اشعار خود مناجات هایی نغز و دلنشین گنجانده اند که از لطیف ترین فرازهای آثارشان است. در این پایان نامه مناجات در شعرهای پنج تن از شاعران برتر سبک عراقی مورد بررسی قرار گرفته است. علت انتخاب سبک عراقی به دلیل لطافت و جنبه های غنایی بالای شعر این دوره است. در بین شاعران متعدد سبک عراقی نظامی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ به اذعان غالب منتقدان مقامی والاتر و بالاتر از دیگران دارند.
این پایان نامه در چهار بخش تنظیم شده است. در بخش اول کلیاتی درباره نیایش و معنای لغوی واصطلاحی آن و معادل و مترادف های دیگر آن بیان شده است. در بخش دوم سعی کرده ایم انواع یا شیوه های مناجات را در ادیان آسمانی بزرگ بررسی و تا حدودی مقایسه نماییم و بعد به مهم ترین شیوه های مناجات در دین اسلام بپردازیم. بخش سوم به نوع ادبی مناجات در ادبیات فارسی دری به طور کلی و در شعر سبک عراقی به طور جزئی پرداخته ایم. شیوه ها و محتواهای عمده مناجات ها در این نوع تقسیم بندی شده و اشکال آن استخراج شده است. بخش چهارم به بررسی جزئی و موشکافانه انواع نیایش در شعر شاعران این دوره اختصاص یافته است. شاعران برگزیده به ترتیب تاریخی هر کدام یک قسمت را به خود اختصاص داده اند. نخستین شاعر نظامی است که نیایش هایش بیشتر جنبه زاهدانه دارد و در مخزن الاسرار بیشتر از مثنوی های دیگر خود مناجات کرده است. در مثنوی های دیگر نیایش ها بیشتر در آغاز یا پایان مثنوی هاست. عطار اولین شاعر عارف این مجموعه است و مناجاتهایش ویژگی عارفانه دارد. مناجات های عطار در لابلای مثنوی هایش پراکنده است و گاه از زبان شاعر و گاه از زبان شخصیت های داستان هایش نقل شده اند. بی پروایی و جسارت و صمیمیتی که در این مناجات ها وجود دارد به آنها عمق خاصی بخشیده است. مولوی بدون تردید بهترین و نغزترین مناجاتهای ادبیات فارسی را در مثنوی و غزلیات خود آورده است. نگاه برخاسته از وحدت وجود او باعث می شود که در جاهایی که حتی با شمس یا دیگر مظاهر حق هم راز و نیاز می کند، رنگ اسمانی و منزهی به نیایش هایش می دهد. مناجات های مثنوی بسیار زیاد و عمیق هستند و انواع لایه های گفتگوی صمیمانه و خالصانه را با معبود شامل می شوند. سعدی بیشتر با نگاه زاهدانه نیایش می کند گرچه در جاهایی رنگ عارفانه به آن می زند. نیایش هایش سعدی در بوستان در ابتدا و انتهای کتاب بیشتر است، سعدی چند قصیده کامل را نیز به مناجات اختصاص داده است. مناجات های حافظ در بین این شاعران از همه کمتر است و شاید آن هم به دلیل کاربرد خاص غزل در شعر حافظ باشد و نگاه انتقادی تندی که به شرایط جامعه خود دارد. نیایش های حافظ بیشتر پراکنده و به صورت تک بیت هایی درخشان در لابلای غزل هاست.
کلمات کلیدی: نیایش- مناجات- شعر فارسی- سبک عراقی- راز و نیاز- سعدی- مولوی- عطار- نظامی- حافظ. غزل- مثنوی- عرفان.
مقدمه
سپاس وستایش ویژه ذات اقدسی است که انسان را آفرید تا او را پرستش کنند. سلام و درود بر خاتم پیامبرانش که بنده خاص اوست، وبراوصیای گرامی آن حضرت که همه شان بندگان شایسته او بوده ومی باشند بالاخص بر خاتم آنان که همچون مهر فروزان در پس ابر غیبت به شیفتگان خود نور امید می افشاند.
شاعران و نویسندگان پارسی زبان با بهره گیری از سخن پیامبر که فرمود "هر کاری با نام خدا آغاز نشود ابتر است" از دیر باز ،سروده ها و نوشته های خود رابا نام پروردگار جهان آغاز کرده اند وبزرگی و بخشندگی وی را ستوده و سر نیاز بر آستان او نهاده اند. بر پایه این شیوه پسندیده بهترین سرآغاز هر نوشته یا شعر فصلی است در نیایش خداوند وهیچ گنجی از گنج های حکمت ومعرفت گشوده نمی شوندمگر آن که وصف یگانگی آفریدگار هستی ،کلید آن باشد.
از آن جا که تحمیدیه ها در آغاز هر اثر ادبی بخش مختصری از متون ادبی را تشکیل می دهد وبا عنایت به با ارزش بودن آنها از نظر محتوا وکیفیت ،بر آن شدم تا در گشتی کوتاه در گل گشت دل گشای آثار تعدادی از پارسی سرایان نامور سبک عراقی ،دامنی از گلهای رنگین بچینم - گر چه از شمیم دلاویز آن دا منم از دست رفت- وبا مطالعه نیایش های شاعران وعرفا در لابلای متون آنها مرغ جانم به سوی افق مشرق به پرواز در آمد وبا مرکب عشق برای گذاشتن از وادی های دشوارقدم در راه طلب نهاده در آسمان توحید بال وپری زدم تا شاید نصیبی برم واز آن جا که گام نهادن در کوچه پس کوچه های اندیشه های عرفا وخوشه چینی از کلام آنها جسارتی غظیم می طلبید که در خور توان نگارنده نبود، اما شوق وافر به تحقیق در زمینه وموضوع رساله ، زمام اختیار ازکفش ربود و همچو حافظ طائر فکرش به دام اشتیاق افتاد که عنایت حق شامل حالش شد واو را در این راه رهنمون ساخت.
این وجیزه خوشه چینی از خرمن اندیشمندان ودل سوختگانی است که عمری را در این راه گام نهاده اند، قلم فرسایی در مورد این موضوع از ناقصی چون این حقیرکاری بس دشوار بود ولی از آنجا که سرمایه بازار عرفان عشق به ذات بی نشان است ،هیچ دستی از این بازار،دستار تهی باز نمی گردد، این حقیر قلم به دست گرفته به پژوهش و تحقیق پیرامون نیایش معبود پرداختم. ابتدا درباره نیایش وستایش ونیاز آدمی به دین و پرستش موجودی روحانی پرداخته شد و پس ازآن به پژوهش ونیایش ها و مناجات های شاعران نامور سبک عراقی پرداخته شد همواره تلاش شد تا مباحث همراه با مأخذ باشد، همواره کوشش شده تا مآخذ و مراجع مهم تر ارائه شود و از مآخذ درجه دوم و کم اهمیت تر چشم پوشی شود.
در پایان از شاعر خوش قریحه و مضمون یاب سبک هندی غنی کشمیری مدد می گیرم:
گر سخن اعجاز باشد بی بلند و پست نیست در ید بیضا همه انگشت ها یک دست نیست.
بخش اول
نیایش و ستایش
فصل اول
نیایش، ستایش و مترادفات آن ها
در همه ادیان و مذاهب در کنار وظایف فردی و اجتماعی که برای پیروان وضع شده، لحظات و زمان هایی هم برای ارتباط خالصانه و نزدیک با خالق در نظر گرفته شده است تا مؤمن در این لحظات بتواند پنهان ترین رازهای خود را با نزدیک ترین منبع آفرینش خود در میان بگذارد. این لحظات تنهایی را در فرهنگ دینی به اسامی گوناگونی نامیده اند. اسامی چون : نیایش، دعا، مناجات، حمد، ثنا، ذکر، تسبیح و ... در ادبیات فارسی این واژگان ریشه عربی یا ایرانی دارند و در عین این که تفاوت های اندکی با یک دیگر دارند؛ همه به یک مفهوم و دلالت واحد اشاره دارند و آن عبارت است از خلوت کردن و درد دل گفتن با خالق یگانه که سرچشمه همه فیض ها و لطف هاست.
برای شروع بحث و به منظور روشن شدن دامنه بحث در ابتدا ضروری می نماید تا به تعاریف و مفاهیم واژه نیایش و مترادفات آن در زبان فارسی بپردازیم.
نیایش:
در برهان قاطع ذیل کلمه نیایش آمده است:
«نیایش به معنی آفرین و تحسین و دعایی است که از روی تضرع باشد »[i]. این کلمه در زبان پهلوی nyayishn (پرستیدن) و در زبان ایرانی باستان nighayishn و در سانسکریت nyayati (آواز خواندن ) بوده است. نیاییدن مصدری بوده که در فارسی میانه به کار رفته و به معنی با مویه و نرم نرم سخن گفتن است. این نوع سخن گفتن مخصوص اعمال عبادی به خصوص راز و نیازهایی بوده که در هنگام نیاز و برای برآوردن حاجت به درگاه خداوند انجام می شده است. لحن این نوع راز و نیازها نرم و ملایم بوده و در فرهنگ ایرانی معمولاً در نیمه های شب یا صبح گاه و پس از انجام طهارت صورت می گرفته است. شخصیت های شاهنامه وقتی که در تنگنایی گرفتار می شوند طهارت کرده، سپس پیشانی بر زمین می نهند و با تضرع و گریه و زاری از خدا می خواهند تا گره از کارشان بگشاید. این نوع نیایش معمولاً در خلوت و دور از چشم دیگران صورت می گیرد.*
دکتر الکسیس کارل می گوید:
« نیایش پرواز روح آدمی است به طرف آن کانون روحانی عظیم و مرموز کائنات.»[ii].
محمدتقی جعفری درباره نیایش معتقد است:
آن حالت روحی که میان انسان و معبودش رابطه انس ایجاد نموده و کشش برقرار می سازد ، نیایش نامیده می شود.[iii]
حمد:
در زبان فارسی کلمه ای نداریم که ترجمان دقیق کلمه «حمد» باشد. دو کلمه مدح و شکر عربی در زبان فارسی معادل دارند که معمولاً از این معادل ها برای کلمه حمد استفاده می شود. مدح را می توان ستایش و شکر ار می توان سپاس ترجمه کرد. با این حال هیچ کدام به تنهایی رساننده معنای حمد نیستند.[iv]
مدح به معنای ستایش است؛ ستایش از احساس های مخصوص انسانی است. این احساس در حیوان وجود ندارد. انسان در مقابل کمال و جلال ، زیبایی های طبیعت و عظمت خداوندی زبان به ستایش می گشاید. حیوان نه قدرت درک آنها را دارد و نه می تواند ستایشگر این اوصاف باشد. البته گاهی عمل ستایش در انسان به صورت پستی ظاهر می شود که آن را چاپلوسی می گویندو از صفات رذیله به حساب آید. چاپلوسی در موردی که انسان امر بی حقیقتی را ستایش می کند. و چه زشت و ناپسند است که انسان قدرت ستایشگری خود را که باید کمال و جمال و عظمت و زیبایی های واقعی را ستایش کند، از روی طمع در پای موجودی صرف کند که هیچ ارزش ستایش ندارد.[v] قدرت ستایش گری برای آن است که انسان آن احساس عالی را ؛ یعنی تمجید و تکریم را؛ ارضا و اشباع نماید؛ نه این که در خدمت حس طمع که نوعی پستی است قرار دهد. [vi]
در ستایش های واقعی هیچ گونه طمعی در کار نیست، زیرا ستایش امری فطری و طبیعی است و انسان در مقابل زیبایی ها ناخوداگاه زبان به ستایش می گشاید. انسان وقتی در مقابل زیبایی ها و عظمت ها قرار می گیرد، خاضع می شود و خضوع خود را به صورت ستایش اظهار می کند و آن پدیده ی زیبا را تحسین می کند بدون آن که سودی از آن تحسین ببرد و این معنی کلمه ی مدح است.
ستایش:
اسم مصدر است از ستاییدن و ستودن. در پهلوی «ستایشن » بوده است. در معنای دعا، ثنا، شکر نعمت، مدح و نیکویی گفتن، ستودن و آفرین. مقابل نکوهش.
ستایش کردن به معنی شکر نعمت خدا را به جا آوردن و او را مدح نمودن، پرستیدن، در معنی عبادت کردن، خم شدن به رسم تعظیم و نماز بردن و... نیز معنی شده است. ستایش از نظر زمانی معمولاً در جایگاه دوم قرار می گیرد؛ یعنی در ابتدا نعمتی داده می شود و ستایش کننده پس از دریافت آن نعمت اقدام به ستایش می کند. یا در مقابل زیبایی یا عظمتی قرار می گیرد و مجذوب آن شده خواسته یا ناخواسته زبان به ستایش می گشاید.
دعا:
در لغت به معنی طلب فعل است[vii] و در اصطلاح، طلب کردن چیزی از خداوند و یاری خواستن از اوست.[viii] همچنین در تعریف دعا آورده اند که ندا کردن خداوند است با گریه و زاری برای آن که از دعا کننده دفع عذاب کند یا مطلوبش را برآورده سازد. در اصطلاح علمای بلاغت: «دعا یعنی طلب کردن دانی از عالی با تضرع و خشوع.»[ix] از نظر ابن عربی دعا به ضم دال، در لغت به معنای خواندن کسی ، حاجت خواستن، مدح و ثنا و نیایش و امثال آن آمده است و در عرف علما کلام انشایی است که دال بر طلب باشد با خضوع و آن را سؤال نیز نامند. ابن عربی در اعتبار و اهمیت دعا از حدیث پیامبر بهره می گیرد: الدعا مخ العباده؛ دعا مغز عبادت است، زیرا با مغز، اعضای دیگر بدن قوت می گیرند.[x] لغت دعا جایگاه خاصی در بین مسلمانان ، بلکه جهانیان دارد و 212 بار در قران کریم آمده است. به همین جهت، دعا، تبتل، ابتهال، تضرع، مطلق خواندن و صدا کردن، ندا، صدا، آواز، درخواست، طلب حاجت، مناجات، قنوت، ندبه، ذکر، سجده، رکوع، سجود، تسبیح، مسئلت، التماس، حمد، ثناو... از معانی غنی دعا و نیایش بر می آید که درفارسی ما آن را خواندن، نیایش، کرنش، زاری، راز و نیاز، ارتباط قلبی با خدا، ... می نامیم.[xi] اما حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگزاری خالص. می توان گفت ترکیب مدح و سپاسگزاری حمد است؛ یعنی مقامی که هم لایق ستایش است و هم لایق سپاسگزاری. ستایش به خاطر عظمت و جلال و حسن و کمال و سپاسگزاری به دلیل نیکی ها و احسان و نعمت های فراوانی که به ما بخشیده است.
به نظر مطهری بعید نیست که در معنی حمد مفهوم دیگری نیز چون پرستش دخالت داشته باشد. پس در مفهوم حمد سه عنصر در آن واحد دخالت دارند: ستایش؛ سپاس؛ پرستش. وقتی می گوییم الحمدلله حمد مخصوص خداوند است. تنها سپاسگزاری نکرده ایم بلکه مفهوم ستایش و پرستش هم در آن گنجانده شده است. خداوند را به دلیل این که یگانه ذات شایسته پرستش است ستایش و سپاس و پرستش می کنیم.[xii]
مناجات:
مناجات مصدر عربی از باب مفاعله و ریشه آن کلمه نجو (نجا ) است . ابوهلال عسگری می گوید: «نجوا سخنی پنهانی است که با دوستت در میان می گذاری و گویی آن سخن را چنان بالا می بری که غیر از او کسی را بر آن دسترسی نیست و این بدان دلیل است که معنی اصل کلمه، رفعت و بلندی است و از همین ریشه است نجوه به معنی سرزمین بلند.»
راغب اصفهانی در معنی مناجات آورده است:« مناجات کردن با کسی، همان به راز سخن گفتن است و در اصل سخن گفتن با کسی در سرزمین بلند و دور از چشم دیگران است» در متون ادب فارسی از میان واژگانی که هم معنی نیایش آورده اند، مناجات بیشتر از لغات دیگر به این تعریف نزدیک است. می توان مناجات را در اصطلاح خاص دینی چنین تعریف کرد:
مناجات راز و نیاز گفتن بنده به درگاه خداوند است که معمولاً در خلوت از روی صفای قلب و رقت احساس، به منظور استغفار و جلب یاری و ترحم وی انجام می گیرد.
ذکر:
یاد کردن، بر زبان راندن، به معنای یاد، آوازه، صیت، ثنا، دعا، ورد، جمع اذکار. ذکر به معانی چندی به کار رفته است که عبارتند از: 1- به معنی خلاف نسیان و فراموشی. چون قول خدای تعالی: «و فانساه الشیطان ذکر ربه» (یوسف/42) 2- تلفظ و ذکر لسان «فاذکروا الله کثیراً »3- احضار امری در ذهن به نحوی که همواره بماند و غایب نشود و همیبن معنی نیز خلاف نسیان است. 4- الفاظ وارده خاص 5- مواظب بر عمل 6- ذکر قلب7- طاعت و جزا 8- صلاه 9- بیان. 10- حدیث. 11- قرآن . 12- علم. 13- شرف. 14- حفظ غیب. 15- شکر. 16- نماز جمعه. 17- نماز عصر.
ابن عربی گوید: ذکر، نعمت الهی است و با این که نعمت الهی است، خلق را از آن پاداش و مزدی است چنان که خدای تعالی فرماید: «فاذکرونی اذکرکم» (انبیاء/ 20)[xiii] در ایه 45 سوره عنکبوت بعد از آن که اهمیت نماز را بازگو می کند در پایان می افزاید: وَ لَذِِِکرُ اللهِ أکبَر. و بدین سان غایت نماز را که یادکرد خداوند است تأکید می کند. یا در آیه 14 سوره طه در خطاب به موسی می فرماید:أقم الصَلوهَ لذکری. نماز را برپا دار تا یاد من باشی. در اهمیت ذکر روایات بسیاری از پیامبر و معصومین آمده است. وقتی از ایشان پرسیدندکدامین عمل فضیلت بیبشتری دارد فرمودند: أن تَموتَ و لسانُِکَ رطبٌ بذکر الله. این که در حال مرگ نیز زبانت به یاد خدا مرطرب شود. از امام صادق نیز نقل شده است که هیچ چیز نیست مگر آن که برایش حدی است. مگر ذکر خدا که برای آن محدودیتی نیست.[xiv]
ماهیت تجربه دینی نیایش
در نیایش احوالی پدید می آید که فیلسوفان دین امروز آن را «تجربه دینی» می نامند؛ یعنی که آدمی با جان خود اموری را می یابد که در ذهنش خطور نکرده است. مواجهه وجودی با حقایقی پنهان و دور از دسترس حواس و برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و فراتر از تمامی آنچه که خوانده و شنیده است. انتقال این احوال و بازگفت این اسرار امکان پذیر نیست باید مرد راه بود و صادقانه گام در طریق سلوک نهاد و به آستان حقیقت رسید. [xv]
فیلسوفان غربی برای این سئوال سه پاسخ مهم و متفاوت مطرح کرده اند:
1- تجربه دینی، احساس یا ترکیبی از احساسات است. تجربه دینی احساس اتکای مطلق به موجودی متعالی است و مستقل از تصورات و باورها و افعال صاحب تجربه است و غیر شناختی است.
2- تجربه دینی، تجربه ای است که صاحبش آن را دینی تلقی می کند چرا که این تجربه بر اساس امور طبیعی برای او تبیین پذیر نیست.
3- تجربه دینی، نحوه ای ادراک است و ساختی مشابه ادراک حسی دارد. [xvi]
فلسفه نیایش و پرستش
فلسفه آفرینش انسان، بندگی و عبادت و عبودیت است. این صریح کلام الهی در قرآن کریم است که می فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات/56) جن و انس را جز برای پرستش و بندگی خود نیافریدم. پس با این تصریح هدف اصلی آفرینش عبادت دانسته شده است. اما سؤالی که مطرح می شود این است که آیا در دوران های پیشین و اقوام گذشته امر پرستش چگونه صورت می گرفته یا چرا بعضی از انسان ها در گذشته به سوی بت پرستی یا ستایش عناصر طبیعت گرایش می یافته اند.
شور دینی، مبتنی بر شعور دینی است و شعور دینی بعدی اصیل و ریشه دار در وجود آدمی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. بسیاری از فیلسوفان و متکلمان به صراحت، بر اصیل بودن حس پرستش و دین ورزی آدمی مهر تایید نهاده اند. بدین سان نیایش بخشی از ساختار وجودآدمی است. همین بافت مستقیم حضوری است که او را به نیایش و تضرع در آستان حق فرا می خواند. نیایش در عمق جان او ریشه دارد نه اینکه حاصل ترس و جهل او در برابر سیل و طوفان و زلزله و بلایای طبیعی باشد.
متکلمان، عارفان و پدیده شناسانی چون شلایرماخر، به ویژه رودولف اتو ، نیایش و میل پرستش در آدمی را زاییده شعور به «مخلوقیت» او می دانند. آن جا که آدمی در می یابد موجودی است مخلوق و الوهیتی در کار است که خود را به گونه های مختلف جلوه گر می سازد، میل به ارتباط و عطش رسیدن و وصول به آن «مطلقاً دیگر» ( The wholly other) یا « نومنیوس» در او بیدار می شود.
دین شناسان غربی اعتقاد دارند که پرستش در بشر ازپرستش سنگ، چوب، خورشید، ماه، آب، آتش وحیوانات گوناگون به عنوان معبود و مسجود شروع شده تا ارباب انواع مختلف تکامل یافته و سرانجام به پرستش خدا رسیده است.
بسیاری از تاریخ نویسان که تاریخ ادیان می نویسند معتقدند که پرستش بشر در ابتدا از پرستش همین بت یا پدر خانواده شروع شد و از کوچک ها شروع شد به طوری که از خدای خانواده به خدای قبیله و از آن به خدای مملکت و... رسید و بشر در این سیر تصاعدی به خدای یگانه رسید.
قرآن بر عکس این نظر سر چشمه همه ستایش ها را در توحید و پرستش خدای یگانه می داند. قرآن می گوید ابتدا پرستش خدای یگانه بوده است و انحراف از پرستش خدای یگانه منجر به بت پرستی یا شرک شده است.
مرتضی مطهری عقیده دارد از نظر برخی از دانشمندان مانند ماکس مولر بشر ابتدا موحد و یگانه پرست بوده و خدای واقعی خویش را می پرستیده است. پرستش بت یا ماه یا ستاره یا انسان از نوع انحراف هایی است که بعداً رخ داده؛ یعنی بشر چنین نبوده است که پرستش را از بت یا از انسان مخلوقی دیگر آغاز کرده باشد و تدریجاً با تکامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد. حس پرستش که احیاناً به حس دینی تعبیر می شود در عموم افراد بشر وجود دارد.[xvii]
مطهری درباره نیاز انسان به پرستش می گوید:
یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود انسانها حس نیایش و پرستش است. مطالعه آثار زندگی بشر نشان می دهد که در هر زمان و مکانی که بشر وجود داشته نیایش و ستایش هم وجود داشته است. پیامبران پرستش را نیاوردند بلکه نوع پرستش را به بشر آموختند و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات یگانه (شرک ) جلوگیری به عمل آوردند[xviii].
عمق و اصالت گرایش انسان به پرستش معبود را می توان از استواری و عظمت بناهایی که در طول تاریخ برای پرستش گری بنیان گردیده دریافت. زیرا بشر خود درخانه کلوخین زندگی می کرده ولی کلیساها، کنیسه ها و مساجد و یا هر عمارت دینی را به بهترین وجه ساخته است و جنگهای سختی را در حمایت از معبود و مسجود خود تحمل می نموده است.
انسان از خود می پرسد چه چیز را و چگونه پرستش کند؟
طبعاً به عقل خود رجوع می کند همانگونه که حضرت ابراهیم (ع) به هنگام مواجهه با ماه پرستان، با آنان اظهار همراهی کرد و چون ماه ناپدید شد آن را عقلاً فاقد قابلیت خواند و سپس به خورشید روی آورد و به ظاهر نسبت به آن، اظهار علاقه نمود زیرا که بزرگتر و درخشنده تر بود و وقتی خورشید غروب کرد از آن نیز روی گرداند. (انعام/76 تا 79 )
قران کریم با یک معادله عقلانی بر پرستش همه اشیاء بی اراده و ناتوان خط بطلان می کشد و می فرماید : «و مالیَ لاَ اَعبُِد الّذی فَِطَرَنی وَ الیه تُرجَعون» (یس/22)یعنی چرا آن کس را که آغازم از او ، و انجامم به سوی اوست پرستش نکنم ؟« قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُون »(زمر/64) نیایش و پرستش خداوند متعال هنگامی از ارزش واقعی برخوردار است که بر پایه شناختی عالمانه از خداوند صورت گیرد. در تعریف پرستش شهید مطهری در کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی می نویسد:
«شناخت خدای یگانه به عنوان کامل ترین ذات با کامل ترین صفات، منزه از هر گونه نقص و کاستی، و شناخت رابطه او با جهان، عکس العملی در ما ایجاد می کند که از ان به پرستش تعبیر می شود. پرستش نوعی رابطه خاضعانه و ستایش گرانه و سپاس گزارانه است که انسان با خدای خود برقرارمی کند و این نوع رابطه را تنها با خدای خود می تواند برقرار کند و در مورد غیر خدا نه صادق است و نه جایز. شناخت خداوند به عنوان یگانه مبدا هستی و یگانه صاحب و خداوندگار همه چیز، ایجاب می کند که هیچ مخلوقی را در مقام پرستش شریک او نسازیم[xix].»
انسان از راه دعا و نماز به درگاه خداوند ارتباط برقرار می کند. انسان محدود است و برای این که خودش را تا حدی از این محدودیت رهایی بخشد با کمک دعا خود را به یک قدرت نامحدود و نامتناهی پیوند می دهد و از آن محدودیت رها می شود با پیوند به یک نامحدودی از عالم خاکی به عالم افلاکی قدم می گذارد و راه پیوندش نیز همان دعا ، نماز و نیایش است . به بیان دیگر دعا و نماز پل ارتباطی انسان از خاک به افلاک است و از ناقص به کمال.
به وسیله دعا نیرویی در انسان ایجاد می شود که با عقل ناقص بشری قابل درک نیست.دکتر الکسیس کارل نویسنده کتاب انسان موجود ناشناخته می نویسد:دعا و نماز قوی ترین نیرویی است که انسان میتواند تولید کند نیرویی که چون قوه جاذبه زمین وجود حقیقی و خارجی دارد. دعا و نیاز چون رادیوم یک منبع نیروی مشعشعی است که خود به خود تولید می شود. از راه دعا، بشر می کوشد نیروی محدود خودرا با متوسل شدن به منبع نامحدود مقام نیروها را افزایش دهد.
وقتی که ما دعا می خوانیم، خود را به قوه محرکه پایان ناپذیری که مقام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط می کنیم. ما دعا می کنیم که قسمتی از آن نیرو به حوائج ما اختصاص داده شود. غیر ممکن است مرد یا زنی تنها برای یک لحظه به دعا بپردازد و نتیجه مثبت و مفیدی از آن نگیرد
* - ر.ک. به نیایش زال در شب آخر مبارزه رستم و اسفندیار و نیایش رستم در شب جنگ با سهراب و...
جهاندار هشتم سر و تن بشست بیاسود و جای نیایش بجست
به پیش خداوند گردان سپهر برفت و آفرین را بگسترد چهر
شب تیره، تا برکشید آفتاب خروشان همی بود دیده پر آب
چنین گفت کای دادگر یک خدای جهاندار و روزی ده و رهنمای....(نامه باستان،ج 4، 104-100)
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 294 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 256 |
بررسی خداشناسی سعدی با تکیه بر صفات باری تعالی
چکیده:
آنچه در این مجموعه گرد آمده است نتیجه بررسی دو اثر بزرگ سعدی – گلستان و بوستان –به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی است. هدف اصلی نگارنده بررسی خداشناسی سعدی با تکیه بر صفات باری تعالی بوده است.بخش اول شامل چکیده و پیش گفتار و مقدمه میباشد.
در بخش دوم، زندگی شیخ اجل سعدی بیان گردیده و در معرفی اجمالی او، اعم از تاریخ تولد، محل رشد، سفرها و استادان ، آثار و در آخر تاریخ وفات از منابع معتبر استفاده شده است.
بخش سوم به تبیین ویژگیهای سیاسی، اجتماعی، ادبی دوران سعدی پرداخته است.
در بخش چهارم خاستگاه فکری او مورد بررسی قرار گرفته است تا از این طریق ریشههای فکر و اندیشة او و آبشخور باورهایش معلوم گردد. از این رو به بررسی شباهتهای سعدی با شهاب الدین ابوحفص سهروردی ،ابوالفرج بن جوزی، محمد و احمد غزالی همت گماشته شده است.
در بخش پنجم با طرح این فرضیه که سعدی عارف است یا سخنوری متشرع، با بیان مضامین عرفانی و بیانات شرعی او، به فرضیه مورد نظر پاسخ داده شده است و در این حین با نگرش و تأمل در دو کتاب مشهور و معروف او «گلستان و بوستان» به آنچه تصدیق تشرع و عرفان اوست اشاره و نتیجه گیری شده است.
بخش ششم اختصاص به اصلی پایان نامه یعنی صفات و اسمای باری تعالی در دو اثر مذکور داشته و هر یک را به ترتیب الفبایی و به صورت مستقل با استناد به نوشتهها و سرودههای شیخ آورده شده است.
در بخش هفتم صفتهایی را که سعدی به ندرت از آنها استفاده کرده است به ترتیب الفبا یاد کرده است.
در بخش هشتم با بررسی اوصاف جمالی وجلالی به فرضیه های اصلی رساله پاسخ داده و نتیجه کلی پژوهش بازگو شده است.
پیش گفتار
این پژ وهش،دو اثر گران قدر گلستان و بوستان از خداوند گار سخن – شیخ اجل – سعدی شیرازی را مورد بررسی قرار داده و کوشیده است از خلال آن تصویر روشنی مشخصی از خدای سعدی ارائه دهد.
پیشینه تحقیق :
در باب ویژگی های فکری سعدی در حوزه معرفتی (Theology) تا کنون مقالههای پراکنده ای نگا شته شده است.
شادروان دکتر غلامحسین یوسفی در کتاب« دیداری با اهل قلم » و نیز مقدمه ای که بر دو کتاب گلستان و بوستان نگاشته اند وزنده یاد دکتر« عبدالحسین زرین کوب »در مجموعه «حدیث خوش سعدی » و دکتر«محمد علی اسلامی ندوشن » در کتاب « چهار سخنگوی وجدا ن ایرا نی/ اسلامی» و نیز شادروان «علی دشتی » در کتاب «قلمرو و سعدی» بیشترین نکات را در این مورد ابراز داشته اند : اما به نظر می رسد تا کنون پژوهش سازمان یافته ای که مبتنی بر صفات و اسمای الهی مندرج در بوستان و گلستان باشد صورت نگرفته است .
مساله تحقیق :
این رساله در پا سخ این پرسش ها تدوین شده است.
خدای سعدی با توجه با توجه به دو کتاب تعلیمی او گلستان و بوستان – چگونه خدایی ست ؟
بیشترین صفات یا صفتی که از دید سعدی بر ازنده و یا معرف اوست کدام / کدام هاست ؟
و آیا صفاتی که وی به عنوان صفات ممتاز با بیشترین بسامد در مورد پروردگار به کار می برد ،در مورد انسان ها نیز به کار رفته است ؟یعنی آیا سعدی آدمیان را نیز شایسته تخلق به همان صفات میداند یا خیر؟
روند پژوهش :
نگارنده این پژوهش ، با مطالعه و فیش برداری از دو اثر -گلستان و بوستان- از دیدگاه خداشناسی و بررسی چند اثر مهم در این زمینه،همت گماشته است.
مقدمه:
سعدی در تاریخ ادب فارسی شاعری بزرگ و نویسندهای توانا وادیبی فرزانه شناخته شده است. بیت های بلندی که وی به صورت غزل، قصیده ، رباعی و ترجیع بند سروده از یک سو و دو کتاب مشهور او – بوستان و گلستان- از سوی دیگر دلیل آشکاری بر فسحت میدان ادب و ابداع در تعبیر، در آثار اوست.
بازنگری شعر و اندیشههای والای سعدی در هر عصر و زمان و گلگشت در بوستان و گلستان وی که، مشحون از عطر گلهای فرهنگ اسلامی است، آدمی را به کمال انسانی و معنوی رهنمون میسازد.
آثار سعدی بازگوی تلاش او برای بیان معرفت خداست. در مجموعه او، همه پدیدهها هدفمند است،تا انسان را از معرفت غریزی به معرفت ربانی فرصت عروج بخشد.
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقی دفتری ست معرفت کردگار
«کلیات، ص 509»
«تسبیح کائنات، آمد و شد خورشید و ماه و پویائی و کارگری و رسالت باد و ابر و باران، شکوه کوهساران و دریاها، درختان، مرغان نغمه خوان، گیاهان و میوههای الوان، مراحل تکوین جنین ، یادکرد صفات جلال و جمال الهی و ده ها موضوع دیگر، آرمان شعری سعدی را در شناخت خداوند تشکیل میدهد.» ([1])
شیخ اجل، اشعار بلندی را در توحید سروده است که به صفات الهی چه جمالی و چه جلالی اشاره دارد و او را به داشتن علم و قدرت و لطف و کبریا ... توصیف میکند و ذات پاکش را از هر شائبه ای منزه می شناسند.
وصف این معانی در آثار گوناگون او بویژه بوستان هویداست. او علاوه بر دعوت انسانها به شناخت حق،آنها از تفکر در ذات الهی نهی میکند:
نه هر جای مرکب توان تاختن که جایی سپر باید انداختن
«بوستان، ص 35»
او طی طریق، تفکر در آثار و آیات و آلاء حق میداند نه تفکر بیحاصل در ذات اقدس الهی زیرا که:
خاصان در این ره فرس راندهاند به لااحصی از تگ فروماندهاند
«بوستان، ص 35»
او معتقد است اگر انسان در این وادی بیکران، طالب فرس راندن است باید آیینه دل را صیقل دهد و آنگاه که عشق الهی در دل او تابید با بال محبت در آسمان عشق به پرواز در آید.
خواننده ارجمند در این رساله علاوه بر آشنایی با سعدی و دوران او از جهت های مختلف به طرز تفکر و چگونگی عقاید او آگاهی مییابد.
با توجه به موضوع رساله- که خداشناسی سعدی با تکیه بر صفات الهی ست- نگارنده صفات ذکر شده در گلستان و بوستان را استخراج کرده و با استناد به جمله ها و ابیات سعدی به توضیح آنها پرداخته است.
در ابتدا آیات در بردارنده هر صفت در ذیل همان صفت ذکر شده و بعد در صورت لزوم برخی صفتها را از لحاظ لغوی معنی کرده است و سر انجام با آوردن نمونه های صفت مورد نظر از گلستان و بوستان،نظریه شیخ بیان شده است.
در انتها با بررسی اوصاف الهی، با توجه به بسامد بالای صفات جمالی، نگارنده بر آن بوده است که شیخ اجل بر رحمانیت حق بیش از قهاریت و جباریت او تکیه داشته و این معرفت ناشی از حالت روحانی وی بوده که ذات مطلق را نه به برهان بلکه به ذوق و وجدان درک کرده است.
از آنجا که هر اثری ناگزیر از عیب و نقص است، اینجانب نیز طبیعتاً کار خود را مبرّا از نقص و خطا نمیداند و امیدوار است ، کمبودها و نارساییهایی که از دید بنده پنهان بوده از راه تذکار استادان صاحب نظر جبران شود.
زندگی سعدی
زندگی سعدی:
«الشیخ الامام المحقق ملک الکلام افصح المتکلمین ابو محمد مشرف الدین ( شرف الدین ) مصلح بن عبدالله بن مشرف السعدی الشیرازی» ، از شاعران بزرگ زبان و ادب فارسیست. (1)
غیر از لقب اکتسابی او – «افصح المتکلمین» – که هنرش به او بخشیده ، در شناسنامة او ، تکلیف هیچ چیز دیگر روشن نیست.(2)
«ابوبکر بیستون» که چهل واندی سال بعد از شیخ ، کلیات و غزلیات او را جمع کرده و منظم ساخته است در مقدمهای که بر دیوان او نوشته، او را « مشرف المله و الدین مصلح الاسلام و المسلمین » میخواند.
«حمدالله مستوفی» در «تاریخ گزیده» سعدی را «مشرف الدین مصلح شیرازی» معرفی میکند.
در نسخة کهنهای از کلیات که در 716 کتابت یافته و متعلق به «لقمان الدوله» بود در سال 1326 مورد استفادة «فروغی» برای تصحیح چاپ دیوان قرار گرفت، بخش «طیبات» بدین عبارت خاتمه میپذیرفت: « و قد نقل هذا من حظ الامام المحقق المغفور مشرف المله و الدین مصلح السعدی.....» و قطعه سنگی که هنگام کندن زمین پیرامون آرامگاه سعدی برای تعمیر اسفالت از خاک بیرون آمد و در موزة «فارس» حفظ شده است و گمان میکنند مربوط به سر در مقبرة قدیمی پیش از تعمیر «کریم خانی» بوده باشد. بر این پاره سنگ به خط ثلث، آیاتی از «قرآن» و شعری از سعدی و عباراتی در توصیف او که به نام سعدی ختم میشده است که فعلاً دو کلمة اول و آخر آن بر جا مانده است: « ابو عبد.... السعدی » که به قرینه « ابو عبدالله .... سعدی » باید باشد.
«جامی» در «نفحات الانس» نام او را «مشرف الدین مصلح بن عبدالله» و در «بهارستان» «شیخ مصلح الدین» مینویسد. نظر «ابن فوطی بغدادی» در کتاب «مجمع الالقاب» قدیمترین روایت راجع به معرفی اوست که بدین نام میخواند: « مصلح الدین ابو محمد عبدالله بن مشرف بن المعروف با السعدی الشیرازی »
روایتها بسیار است و «محیط طباطبایی» معتقد است میتوان با مقایسة آنها از روی حدس به وجود رابطهای میان لقب « مصلح الدین » و کنیه « ابو محمد » و اسم « عبدالله » و همچنین لقب « مشرف الدین » با کنیه ابو عبدالله پی برد. (3)
برخی نیز نام کامل سعدی را «مشرف الدین بن مصلح الدین عبدالله» نام برده نه «مصلح الدین». (4) «هانری ماسه» نیز در انتخاب نام او مردد مانده و اینگونه مینویسد: « نام او را مصلح الدین یا بنا به قولی شرف الدین عبدالله یا مشرف الدین عبدالله گذاشتند » . (5)
«یان ریپکا» در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» او را «شیخ ابو عبدالله مشرف الدین مصلح، سعدی شیرازی مینامد» . (6)
نتیجة پژوهشهای دهههای اخیر در نهایت این شده که به روایت ابن فوطی ( م 723 هـ ) که معاصر سعدی بوده و با سعدی نامهنگاری داشته است، رضایت دهنده و نام او را مصلح الدین، کنیهاش را ابومحمد، لقبش را مشرف الدین یا شرف الدین و تخلصش را سعدی بدانند. (7)
«تاریخ تولد او از مواردیست که مورد تردید واقع شده و نظریه پردازان با دلایل خاص خود آن را تعیین کرده و بر آن پا فشاری ورزیدهاند.
برای نوشتن زندگی نامة شخصی، میتوان به آثار بر جا مانده از آن شخص و یا شاهدان عینی تکیه کرد و از آنجا که در مورد سعدی افسانهها بسیار است، شواهد عینی وجود ندارد و آنچه که در تعیین تاریخ تولد یاری گراست، نگاه به آثار وبررسی آنهاست.
در آثار سعدی شواهدی که میتواند گویای زمان تولد او باشد وجود دارد که هر ادیبی بنابر نظریة شخصی خود تاریخی بر تولد او ساختهاند. به عنوان نمونه گروهی بنابر، بیان حال سعدی در «دیباچة گلستان» ، تاریخ تولد او را چنین گویند : چون شیخ شب هنگام تأمل ایام گذشته میکرده و به عمر تلف شده تأسف میخورده و این بیتها را مناسب حال خود میگفته:
هر دم از عمر میرود نفسی |
چون نگه میکنم نماند بسی |
ای که پنجاه رفت و در خوابی |
مگر این پنج روز دریابی (8) |
و در پایان دیباچه، زمان اتمام گلستان را به این تاریخ بیان میکند :
در این مدت که ما را وقت خوش بود |
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود (9) |
پس سعدی در زمان اتمام گلستان 50 سال داشته است و بنابراین تولد او 606 هجری قمری میباشد «محیط طباطبایی» این نظریه را رد کرده و تولد او را حدود 585 قمری میداند» . (10)
برخی نیز تاریخ تولد او را 580 ذکر کردهاند. (11) دکتر «ذبیح الله صفا» تاریخ تولد او را سال 606 هجری میداند . (12) و «الطاف حسین حالی» ادیب و شاعر در اواخر قرن 13 هجری، سعدی را شاگرد نظامیهای «ابوالفرج بن جوزی» بزرگ، در گذشتة سال 597 هجری و صاحب کتاب مشهور «تاریخ المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک»پنداشته و طاماتی بدین استدلال یافته که چون سعدی به هنگام در گذشت استادش بیش از 9 سال نداشته، تولد او پیش از 589 هجری بوده است. (13)
بحث در مورد تاریخ تولد سعدی هنوزهم ادامه دارد اما سال 606 قطعی ترین نظری است که پذیرفتهاند و متعقدند سعدی در آن سال در شیراز متولد شده است. (14)
و نیز آنچه دربارة زندگی سعدی بیان شده با تکیه بر آثار او بویژه بوستان و گلستان است. بنابر روایت «تذکرة دولتشاه»پدر شاعر «عبدالله» و در خدمت «سعدبن زنگی» بوده و لقب «سعدی» را او برای خود برگزیده بود. اما بیشتر احتمال دارد خود شاعر به عنوان حق شناسی تخلص« سعدی » را انتخاب کرده باشد. (15) در مورد تخلص سعدی نیز اظهار نظر بسیار است. برخی بر این نظرند که تخلص او مأخوذ او نام « سعد » پسر اتابک ابوبکر است و برخی هم تخلص او را مأخوذ از اسم سعد زنگی پدر اتابک ابوبکر میدانند و محیط طباطبایی نیز معتقد است که تخلص سعدی باید از نسبت خانوادگی او گرفته شده باشد که منسوب به سعدبن عباده خزرجی صحابیست. (16)
او در شیراز و بنابر گفتة خود در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمده است:
همة قبیلة من عالمان دین بودند |
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت (17) |
او از کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او بر خوردار گشت. (18)
سعدی در هر داستان موقعیتی را میآفریند تا در آن فضا نکتة اخلاقی را بیان کند اما اگر برخی حکایت را مانند حکایت زیر بتوان واقعی پنداشت، چگونگی سالهای خردسالیاش و اینکه پدرش از کارکنان سادة دیوان بوده و در رفاه بودند را میتوان فهمید: (19)
ز عهد پدر یاد دارم همی |
که باران رحمت بر او هر دمی |
که در طفلیم لوح و دفتر خرید |
ز بهرم یکی خاتم زر خرید |
بدر کرد ناگه یکی مشتری |
به خرمایی از دستم انگشتری (20) |
از مرگ پدر در کودکی اش، سخن میگوید :
مرا باشد از درد طفلان خبر |
که در طفلی از سر برفتم پدر |
بعد از مرگ پدر، ظاهراً در حجر تربیت نیای مادری قرار گرفت. (22) پس از محروم شدن از تربیت پدر شیراز تنها ماند. اما «اتابک سعد» مردی نبود که فرزند خدمتگزار پیشین خود را در سختی رها کند. در سایة توجه اتابک: سعدی که بی گمان بر اثر هوش و ذکاوت پیش رس خود انگشت نما بود به بغداد رهسپار گشت .(23)
او که مقدمات دانشهای ادبی و شرعی را در شیراز آموخته بود برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت زیرا در پی لشکرکشیهای خوارزمشاه و ایلغارهای مغول به بغداد رانده شد و در مدرسه نظامیة آن شهر، دانش آموزی را دنبال کرد. (24)
تحصیلات مقدماتی سعدی در مدرسة عالی نظامیة بغداد- که توسط خواجه نظام الملک طوسی در نیمة قرن پنجم هجری در عصر سلجوقی برای پرورش فقیهان شافعی مذهب تأسیس شده بود- صورت گرفت. سعدی در اواخر دهة دوم در سدة هفتم برای تحصیل در آن جا، رحل اقامت ناپایدار افکند و این دوره تا سال 623 هـ.ق دوام داشت.
این مدرسه برای هر طالب علمی کعبة آمالی بود که رسیدن به آرزوهای دین و دنیای خود را در آن مییافت . زیرا این مدرسه، بزرگترین دانشگاه علوم دینی دنیای اسلام بود و نخستین استاد آن، «ابواسحاق شیرازی» (م 476 هـ) پیشوای شافعیان بود که شهرتی جاودانه یافت و او 15 سال قبل از سعدی از فارس وارد عراق شده بود.
ورود به مدرسة نظامیة بغداد در بین سایر مدارس نظام الملکی راحتتر بود زیرا مدارس «مرو» و«بلخ» و «نیشابور» و «هرات» در آتش هجوم تاتار میسوخت و دیگر شهرهای نظامیهای، مانند «اصفهان» شاهد درگیری تعصبات «خجندیان شافعی» و «ساعدیان حنفی» بودند.
دیدار سعدی از «عراق» و اقامت او در «بغداد» با نیمه خلافت دیر پای «ناصر» (575-623هـ ) و خلافت یک سالة پسر و جانشینانش «الظاهر» ( 622-623هـ ) و خلافت «مستنصر» ( 623-640 هـ ) و «مستعصم» آخرین خلیفة «عباسی» ( 640-623 هـ ) تقارن داشته است.
بغداد در آن زمان بیش از سی مدرسه داشت و در بین این همه مدارس، تنها مدرسة نظامیه بود که هر استاد و طالب علم حضور در آنجا را افتخاری میشمرد. مدرسة «مستنصریه» با حمایت مادی و معنوی «مستنصر بالله عباسی» خلیفة وقت برای مذهب اربعه سنیان، با شکوه عظیمی ساخته شده بود ولی نتوانست با نظامیه رقابت کند. مخصوصاً در ایام «مستعصم» ( 640-656 هـ ) کار تجسس در عقاید و تجاوز به آزادی شغلی و فکری دانشمندان به جایی رسیده بود که وزیر، استادان «حنفی» ، «مالکی» شافعی ، «حنبلی» مستنصریه را متعهد ساخته بود که در مجالس درس سخنی از خویش نگویند وتنها به گفتهها و نوشتههای پیشینیان و تکرار مکررات در مسایل مذهبی بسنده کرده و این چنین باب اجتهاد و نقد و نظر را در این دانشگاه بزرگ مرکز خلافت عباسی مسدود کردند. سعدی در چنین فضای فکری و زمان و مکان سیاسی، اجتماعی، بغداد را دیده و فقط در مدرسه نظامیه تحصیل کرده است. (25)
[1] - جلیل تجلیل، ذکر جمیل سعدی. انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، صص 251-252.