دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 249 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 108 |
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول 1
مقدمه 2
بیان مساله 5.
تدوین سوالات پژوهشی 7
اهداف و ضرورت پژوهش 7
هدف اصلی ، هدف فرعی 9
فصل دوم 10
مفاهیم اساسی 11
چارچوب نظری 12
دیدگاه روان شناسی در مورد جرم ( نظریه ها) 12
دیدگاه جامعه شناسی 17
پیشینه تحقیق 21
یافته های تحقیق 23
ویژگی های زنان مجرم 32
سبب شناسی جرائم زنان 35
نقش انواع مشکلات خانوادگی 45
طبقه بندی معتادین 65
فحشا 69
سرقت 78
راهکارهای پیشگیری 80
فصل سوم 86
جامعه مورد مطالعه 87
حجم نمونه 87
روش نمونه گیری 87
ابزار اندازه گیری در تحقیق 87
روش تحقیق 88
روش آماری مربوط به فرضیه ها 89
فصل چهارم 90
مقدمه فصل چهارم 91
بررسی رابطه سرقت و اعتیاد زنان بزهکار 96
فصل پنجم 97
بحث و نتیجه گیری 98
پیشنهادات 101
محدودیت ها 101
منابع 102
فصل اول
مقدمه
تدوین قواعد و قوانین حاکم بر زندگی جمعی و الزام افراد به رعایت این قوانین از سوی نمایندگان و مجریان قانون، موضوعی است که تاریخی به قدمت شکلگیری زندگی جمعی و گروهی انسان دارد. کنترل رفتارها مطابق با معیاری و ملاکهای مورد قبول دیگان از سوی مراجع مختلف خارجی، شیوهای است که با اندکی تأثیر به کار برده میشود. چرا که این روشها تنها در صورتی کارآیی خواهد داشت که رفتاری مخالف با قوانین حاکم بر جامعه رخ داده و امکان جلب و دستگیری فرد خاطی و مجازات او فراهم باشد.
کنترل رفتارها از سوی مراجع خارجی با تشریفات مختلف و گاهی با تناقض قانونی همراه است. مجریان قوانین از آن جهت که انساناند ممکن است عمداً یا سهواً نماینده مناسبی از سوی قانون نبوده و خود اعمالی خلاف قانون مرتکب شوند.
اصلاحات مکرر قوانین برحسب مقتضیات زمان، بیانگر امکان وجود نقایصی است که انسانها همواره در تلاشاند آنها را مرتفع نمایند.
نسبی بودن قوانین و تأثیر نارسای آن در کاهش جرائم باعث میشود همواره حکایت تلخ بروز جرائم تکرار شود و سنگینی بار آسیبهای اجتماعی بر دوش جامعه فزونی یابد.
عوارض نامطلوب دردها و معضلات اجتماعی که جامعه همواره مجبور به تحمل آن است باعث شده است گروههای پژوهشی در قالب فعالیتهای علمی و تحقیق در پی یافتن علل و انگیزههای ارتکاب جرم باشند. تا راهکارهای مناسبی را برای رهایی از این آسیبها بیابند. طبق موازین حقوقی، جرم عملی است که برخلاف یکی از موارد قانونی مجازات عمومی هر کشوری باشند و مجرم کسی است که در زمان معینی عملی برخلاف مقررات قانونی کشور انجام دهد. وقوع جرم نه تنها نظم و آرامش و سلامت جامعه را بر هم میزند بلکه خصارت روحی و جسمی و مادی نیز به افراد و آزادی و استقلال آنها وارد مینماید. متأسفانه تاکنون بیشتر اقدامات برای حل مشکل بزهکاری و آسیبهای این چنینی، جنبه قضایی و انتظامی داشته و کمتر به راهبردهای تربیتی و اصلاحی و جوانب پیشگیرانه توجه شده است. توجه به جوانب قضایی و انتظامی از طریق اصلاح و تغییر در قوانین و مقررات، عمدتاً از راه تشدید آنها و یا افزایش توان کنترل شرایط و افراد صورت میگیرد.
این اقدامات در جهت افزایش کنترلهای خارجی بر رفتار انسان میباشد. در مقابل توجه به اقدامات اصلاحی و تربیتی از طریق تقویت کنترلهای درونی رفتار قرار دارد که در جهت افزایش مبانی شناختی و روانی حاکم بر رفتار است.
توجه به مطالعات و تحقیقات گسترده با استناد به آخرین دادهها و تازهترین اطلاعات و توجه به جوانب آسیبشناختی، سببشناختی و درمانی از ابعاد روانشناختی، جامعهشناختی و جرمشناختی ضروری به نظر میرسد.
هر اقدام تربیتی و هر فعالیت اصلاحی واجد حساسیتی ویژه است.
این حساسیت از آن جهت با عوامل درونی کنترل رفتار یعنی شناختها و عواطف سروکار دارد شکلی متفاوت به خود میگیرد و آنگاه که موضوع مورد مطالعه مجرمین باشند مضاعف میشود.
بیان مسئله
شرایط، زمانی پیچیدهتر مینماید که سعی بر بررسی زنان مجرم باشد.
چرا که نقش زنان در شکلگیری، پدیدآیی و استقرار خانواده از یکسو و انجام دوام و پایداری خانواده از سوی دیگر غیر قابل تردید و انکار است.
زنان به عنوان ایفاگران نقشهای تربیتی در کانون خانواده و جامعه اولویت ویژه دارند و بیش از پیش موضوع توجهات تربیتی و آموزشی باشند. توجه پژوهشگران برای ریشهیابی آسیبهای اجتماعی توجهی چند جانبه بوده است. انواع مشکلات خانوادگی، سطح نظارت والدین، مشکلات روانی و اختلالات رفتاری مجرمین، مشکلات آموزشی در سطوح مختلف دستگاههای آموزشی، پرورشی و تربیتی جامعه و ناتوانی مجرمین در یادگیری شیوههای کنار آمدن با مشکلات و مهارتهای سازگار شدن و ایجاد ارتباط سالم و سازنده با دیگران و نیز تعیین نوع و میزان تأثیر مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و... بر ارتکاب جرائم و افزایش آن از جمله متغیرهای مورد توجه پژوهشگران است.
این نوشته در تلاش است ضمن اعلام دادههای توصیفی از وضعیت جرم و بزه در زنان و نتایج مستخرج از این دادهها و کم و کیف ارتکاب جرم در سطح جامعه زنان، با نگاهی واقعبینانه حقیقتی تلخ را بازگو کند و با ذهنی کنجکاوانه به ریشهیابی علل آن بپردازد و با زبانی دلسوزانه به نقایص و نقاط ضعف آن اعتراف نموده و راهکارها را بیان کند. طبقهبندی جرائم زنان به اعتیاد، سرقت، قتل و اعمال منافی عفت و... و تقسیمبندی عوامل آن در قالب الگوی تکراری زمینههای فرهنگی، خانوادگی اجتماعی، اقتصادی و... و پیشنهاد راهکارهای نظری براساس تئوریهای کتابخانهای و راهکارهای غیرعملی موسوم نتوانستهاند کمترین تأثیر مثبتی کاهش در روند رو به رشد جرائم زنان داشته باشد.
ایستایی و ایستانگری نقص بزرگ فعالیتهای پژوهشی در این زمینه است.
بنابراین به جرائم باید به عنوان موضوعاتی هشیار، آگاه و پویا نگریست که همواره برای فرار از قوانین، فراتر از آن عمل میکند. تا جایی که گاهی قوانین ناگزیرند از گریز آنان در گذرند پیچیدگی جرمشناسی در آن است که جرمشناسان توان مشاهده مستقیم جرم را ندارند. جرمشناسان همواره با محصولات جرم و ردپای آن مواجه میشوند و مشاهده ردپای جرائم، به معنای از دست دادن بسیاری از مهمترین اطلاعات در نخستین گام هر فعالیت پژوهشی است.
این تأخیر زمانی و تقلیل کمی و کیفی دادهها، سیر مطالعات را از ابعاد آسیبشناختی و سببشناختی به سمت بررسی نشانههای جرم سوق داده و راهکارهای پیشنهادی را با مشکل تردید در حصول نتایج مواجه میسازد. زیرا راهبردهای طراحی شده همراه با تخمین و احتمال ارائه میشوند.
از دیگر سو، جرائم که همواره چند گام جلوتر از جرمشناسان در حرکتند و به راحتی با تغییراتی در شکل و محتوای خود میتوانند بخش وسیعی از نیروی پژوهشگران را به بررسی فرضیات ناصواب و بحثهای کارشناسانه نظری معطوف دارند.
بررسی مسیر تحول جرائم و تغییراتی که در گذر تاریخی آنها مشاهده میشود قدرت پیشبینی خصیصههای کمی و کیفی جرائمی را که در آینده به وقوع خواهد پیوست، افزایش داده و ارائه راهبردهای درمانی و پیشگیری را تقویت مینماید.
این خصیصه در ارتباط با جرائم زنان ضرورت بیشتری دارد و لزوم توجه به دیدگاهی تحولنگر بیشتر محسوس است.
تدوین سؤالات اساسی پژوهش
1- بین وفقروفحشا واعتیاد زنان درجامعه رابطه وجود دارد؟
2- بین اعتیاد و سرقت چه رابطه ای وجود دارد؟
اهداف و ضرورت پژوهش
عصر ما عصر اضطراب و گسیختگیها است. دلهرهها و نگرانیهای حاصل از شرایط نامیمون این عصر به، اضمحلال تدریجی عواطف و قحطی فضایل بشری و روابط سالم انسانی و آرامش واقعی جان انجامیده است.
کرامات انسانی مورد آماج تیرهای زهرآلود، کینهتوزیها، عداوتها، حقارتها و جاهطلبیها و فزونخواهیها قرار گرفته است و در معرض خطر است.
انسان از اصالت خود گریزان شده است و اصل خود را از بیگانه تمنا میکند.
به سراغ نور امیدی است تا به جنگ ظلمات اضطرابآور و دلهرهاز برود و به زندگی آرام دست یابد، احساس عدم امنیت اولین اضطرار و نیز نخستین نیاز او شده است.
نیاز به آرامش و امنیت و رفتارهای هیجانطلبانه، او را با تعارض عجیب عجین کرده است. این نیاز به نوعی وجه مشترک تمام انگیزههای رفتارهای انحرافی و بزهکارانه و نیز مقصود اینگونه رفتارها است.
این خواسته تأمینکننده بسیاری از رفتارهای مجرمانه است که ممکن است باعث بر هم زدن امنیت و سلب آرامش دیگران گردد.
این نیاز انسانی که میتواند پیامآور آرامش باشد. به موجودی ضد اجتماعی، خطرآفرین و ترسآور تبدیل شده است که هیچ کس و هیچ موجودی از آن در امان نیست.
لذت رسیدن به آرامش چنان گمراهکننده است که هر رفتاری را میتواند توجیه کند.
هدف این پژوهش بر آن است که بزهکاری را در محدوده کمی و کیفی تعریف شده خود با دیدگاهی ریشهِیابانه و علتجویانه بنگرد:
چرا جرم؟ کدام جرم؟ در کدام زمینه و با کدام دلیل؟ چرا همه بزهکار نیستند؟ تفاوتها در چیست؟
هدف اصلی:
شناخت بزهکاری زنان و آسیبشناسی و درمان آن.
هدف فرعی:
شناخت عواملی که بر بزهکاری زنان تأثیرگذار است:
ـ مشکلات خانوادگی با بزهکاری رابطه دارد.
ـ میزان نظارت والدین بر انجام بزه تأثیرگذار است.
ـ شناخت مشکلات روانی، آموزشی، پرورشی که با بزهکاری رابطه مستقیم دارد.
ـ شناخت مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی که بر ارتکاب جرم و افزایش آن مؤثر است.
فصل دوم
مفاهیم اساسی
چرا که جرائم زنان نه تنها در نوع و شکل خود با جرائم مردان متفاوت است. بلکه برخوردهای قانونی، قضایی و انتظامی با جرائم زنان نیز به گونههای دیگر است. قدر مسلم این است که برخی جرائم از قبیل فحشا، مخفی کردن اجناس و کالاهای قاچاق و اموال مسروقه، سقط جنین و واسطهگری در فحشا. دارای مارکی زنانه است و برخی دیگر از قبیل: سرقت، کلاهبرداری، قتل و اعتیاد دارای برچسبی مردانه است.
اگر چه این تمایز اندکاندک رنگ میبازد، اما این تفاوتهنوز آنقدر هست که نیاز به پژوهش اختصاصی داشته باشد و هر کدام از این جرمها (جرمهای زنانه) در بخش 3، یافتههای تحقیق، توضیح کامل داده شده است.
چارچوب نظری
دیدگاه روانشناسی در مورد جرم:
جرائم و رفتارهای بزهکارانه از لحاظ روانشناسی برای ارضای نیازهای اصلی و یا به تعبیری غریزه زندگی[1] است. در مقابل غریزه مرگ و اقدامی است جهت کاهش اضطراب احساس حقارت میتواند رفتارهای پرخاشگرانه را تقویت نماید و حتماً به صورت مقطعی (در حین پرخاشگری) به فرد احساس قدرت بخشد.
از دیدگاه رفتاری، اعتیاد و رفتارهای انحرافی میتواند محصول یادگرفتهها و مشاهدات[2] باشد. کودکان عواقب ناخوشایند اعتیاد را درک نمیکنند و احساس میکنند باعث اصلاح رفتارهای ناخوشایند والدین شده و اخلاق آنها را خوب و نیکو میکنند.
در حالی که از نظر روانکاوان اعتیاد میتواند محصول افسردگی و نوعی سرمایهگذاری انرژی روانی برای جبران از دست دادهها و شکستها باشد. ضمن اینکه شخصیتهای نارسا نیز ممکن است با گرایش به اعتیاد بسیاری از آرزوهای خود را درونسازی کنند.
دیدگاهشناختی در روانشناسی بر تعریفهای شناختی در نظام منطقی بزهکاران تأکید دارد و معتقد است بزهکار شرایط و عوامل را برحسب منطقی ناصواب خویش تحلیل و براساس نتایج به دست آمده رفتار میکند. از این دیدگاه افسردگی محصول تحلیل مصیبتوار وقایعی است که ممکن است هر فردی آن را تجربه کند.
پرخاشگری نیز محصول تعبیر ناصحیح و استنتاج این قضیه است که فرد خود را مستحق توجه و اقدام به هر رفتاری میداند. این طرز تلقی ممکن است نتیجه ناکامیهای پی در پی و شکستهای مکرر در مسیر زندگی باشد.
دیدگاههای پدیدارشناختی بیشتر به نحوه نگرش فرد به زندگی، مرگ و حمایت و اتفاقاتی که در طول مسیر زندگی اتفاق میافتد توجه دارد.
توجه به خطوط تحول هماهنگی یا ناهماهنگی بین آنها از جوانب اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و شناختی و تعیین نقاط بحرانی و مقاطع حساس از جمله مواردی است که روانشناختی بر آن تأکید دارند.
نوجوانی به معنی تقابل همه ارزشهای اخلاقی با توانمندیهای شناختی تازه به دست آمده است. که فرآیند اجتماعی شدن و بحرانهای عاطفی به شدت آن میافزاید.
سطحی از سازش نایافتگی در هر یک از مراحل بحرانی تحول از نظر روانشناسان قابل توجیه است که همراهی آن با اضطراب بتواند باعث تثبیت و استقرار شود.
الف) نظریه آسیبپذیری هورتون کولی[3]:
پریس به روابط درونی و عوامل زیستی، فردی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی و نقش آن در آسیبپذیر شدن برخی افراد توجه دارد.
ب) نظریه روانی ـ زیستی شارل فوریه[4]:
چهار بعد تعیین شده از خلق و خو و سه بعد از منش را که متأثر از فرآیند اجتماعی شدن است ارائه میدهد.
چهار بعد خلق و خو عبارتند از:
1ـ خلق نوجویی و گرایش به تجارب جدید: به عنوان مبنای ارثی در فعالسازی یا آغازگری رفتارهایی در نظر گرفته میشود که به نوعی جنبه اکتشافی و کنجکاوانه دارند و فرد را به سمت تجارت موارد تازه و گرایش به هیجان حاصل از آن میدانند.
2ـ آسیبگریزی: نیز مبنای ارثی بازداری در نظر گرفته میشود که میتواند به درجات ضعیفتری در برخی افراد دیده میشود.
3ـ وابستگی به پاداش: مبنای ارثی نگهداری یا تداوم رفتارهایی است که به نوعی مراجع کنترل آنها خارجی هستند.
4ـ پایداری: به معنی پشتکار در مقابل ناکامی و رنجش و ناتوانی در گریز از این وضعیت است.
ابعادمنشی[5] بر کارآمدی شخصی و اجتماعی که به نوعی اکتسابی بوده و حاصل یادگیری از شرطی شدن ساده تا یادگیری مشاهده ای میباشد، توجه دارد.
«منش خود فرمانی[6]» توانایی فرد در کنترل، تنظیم و تطبیق رفتار با موقعیت، مطابق با اهداف و ارزشهای انتخاب شده فردی میباشد.
«منش تعاون و همکاری[7]» به معنی تفاوتهای فردی در همانندسازی با دیگران و پذیرش از سوی آنان است.
«منش خود تعالیبخش[8]» شامل محدوده آگاهی متحدکننده (unitineconsciuns ness) است که در آن هر چیزی جزئی است از کل و به همانندسازی با هر چیزی که جزئی از کل همگانی است اشاره دارد.
تحقیقات طولی نشان میدهد که شکلگیری کودک (جست و جوی تازگی ـ آسیبپذیری وابستگی به پاداش ـ رفتار اجتماعی نوجوانی) میتواند به مصرف الکل و سوءاستفاده از دارو و مجرمیت در بزرگسالی بیانجامد.
نمره بزهکاران در ابعادمنشی خودفرمانی پایین و در بعد خود تعالی بخش بادا بوده است. بین بزهکاران و مادران جوان این رابطه وجود دارد و نشاندهنده طبقات اجتماعی پایین است. این وضعیت در وضع بدتر werse off نشان میدهد که مادران نوجوان و جوان بیشتر در خانوادههای بزهکار مشاهده میشوند.
از لحاظ ساختار خانواده و کیفیت روابط خانوادگی والدینی که حامی نوجوانان خود هستند و روابط بین اعضای خانواده برقرار است کمتر فرزندان بزهکار تربیت میکنند. (والدین بهترین مرجع برای توجه و رسیدگی به موضوعات بهداشتی و سلامت جسمی و روانی فرزندان هستند[9]).
عشق میان والدین و فرزند بیش از هر عاملی جوانان را از روابط جنسی غیر مسئولانه و خشونت محافظت میکند. اگر این اثر حفاظتی با ارزشهای مذهبی جهت داده شود. به قویترین شکل خود عمل خواهد کرد.
تأثیر عوامل بزهکاری با توجه به تفاوتهای موجود در مراحل رشد روانی و اجتماعی اخلاقی، شناختی، عاطفی و حتی جسمانی دختران نسبت به پسران به گونهای متفاوت است.
در افسردگی دفعات اقدام به خودکشی در میان دختران نوجوان بیشتر از پسران است. این عوامل با کاهش تدریجی اعتماد به نفس در دختران در مسیر تحول روانی همراه است. نوجوانان دختر بیشتر از پسران ممکن است مورد سوءاستفاده جنسی قرار بگیرند و وابستگی اقتصادی، اجتماعی و روانی در دختران بیشتر مشاهده میشود. دختران کمتر از پسران به اعتیاد روی میآورند و هیجانات آنها متفاوت است.
دیدگاه جامعهشناختی در مورد جرم
1ـ رویکرد نقشگرایانه:
به نظر امیل دورکیم جرم ویژه واقعیتی است اجتماعی، و به وجدان جمعی ربط دارد و تعیینکننده مرزهای وجدان و عواطف اجتماعی است. بنابراین اگر وجدان اجتماعی دگرگون شود مفهوم جرم نیز تحول مییابد.
2ـ نظریه فشارساختی[10]:
مرتن معتقد است بزهکاری بیشتر دارای ابعاد اقتصادی است و از ساختار اجتماعی ناشی میشود. زیرا در جامعه کنونی ثروت ارزش والایی به حساب میآید. گروهی از مردم برای رسیدن به آن راههای نامشروع را اختیار میکند. میزان بالای کجروی و انحراف نتیجه فاصلهای است که میان انتظارات اجتماعی و موقعیتها و همچنین اهدافی که از نظر فرهنگی تعریف شدهاند از یکسو و وسایل موجود برای نیل به آنها از دیگر سو وجود دارد.
3ـ نظریه کنترل جرم[11]:
به نظر الیوت کوری روشهای مرسوم کنترل جرم (مانند افزایش تعداد پلیس یا فرستادن مجرمین بیشتر به زندان) برای مدت طولانی موفقیتآمیز نیست بلکه باید به اصلاح علل و ریشهای جرم مانند بیکاری، نابرابری اقتصادی و اجتماعی پرداخت.
4ـ نظریه تضاد[12]:
براساس دیدگاه مارکس شیوه تولید اقتصادی روابط اجتماعی را مشخص میکند. تقسیمبندی جامعه به طبقه صاحبان ابزار تولید و سرمایه و طبقهای که نیروی کار خود را عرضه میکنند و تضاد آشتیناپذیر میان این دو طبقه، اساس این نظریه است.
کاربرد نظریه مارکستیسی در جرمشناسی اینگونه است که چون در اقتصاد سرمایهداری ابزار تولید در اختیار عده محدود قرار دارد. انقیاد اقتصادی تودهها، غریزه اجتماعی انسان را خفه میکند به بروز خودپرستی، بیعاطفهگی و روحیه تسلط در قدرتمندان منتهی میشود و فقرا با شرایط نامطلوبی چون مسکن نامطلوب و نامناسب و فقر و بیماریهای مکرر و... دست به گریبان هستند.
5ـ نظریه تعارض فرهنگی[13]: (Henry moc key)
هنری مکگی بر این باور است که جرم از فقران الگوی اجتماعی روشنی از رفتار بهنجار منتج میشود و افزایش تعارض در هنجارها که با مهاجرت همراه است. به تکثر سریع جامعه منتهی میشود و این تعارضات در سطح فرهنگی گسترش مییابد.
6ـ بزهکاری به عنوان خرده فرهنگ[14]:
بنا به باور کوهن، خرده فرهنگ بزهکاری به نظامی از ارزشها و باورها گفته میشود که ارتکاب اعمال خلاف را تشویق میکند. منزلت افراد را براساس این اعمال تعیین میکند و با افراد خارج از محیط اجتماعی بزهکاران روابط خاصی برقرار میسازد.
7ـ نظریه برچسبزنی (واکنش اجتماعی)[15]:
به اعتقاد هوارد بکر، انحراف نتیجه اعمال قوانین و مجازاتها در مورد فرد خلافکار است و منحرف کسی است که این برچسب به او زده میشود.
فرآیند برچسبزنی فرد را در مسیر کجروی سوق میدهد و او را از اجتماع دور میسازد.
8ـ نظریه ارتباط نسبی[16]:
ادوین ساترلند معتقد است مجرمین اعمال خلاف خود را از طریق مشاهده انحراف و تقلید از کسانی که رفتارهای منحرف دارند. به ویژه کسانی که به آنها احترام میگذارند و آنها را ستایش میکنند، میآموزند.